مشاعره با حرف ت

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است

کنار تو هـر لحظه گویم بـه خویش
که خوشبختی بی کران با من است

Morad · 29/3/23

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

moh@mad · 29/3/23

Morad گفت:
تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش

گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش

Morad · 29/3/23

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشـــد در انتظار بوده

moh@mad · 30/3/23

Morad گفت:
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشـــد در انتظار بوده

تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را
از حنا بهر چه باید کرد رنگین دست را

سـ*ـینه اش از باده لعلی بدخشان می شود
هر که سازد چون سبو در خواب بالین دست را