خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
همیشه فکرم مشغول این بود که چرا آدم های جدید برایمان حکم نوبرانه را دارند!
حس میکنیم اگر پیوستگی ی خاص برقرار نکنیم عقب میمانیم...
در برابر آدم های جدید مهربانیم، مودبیم، متمدنیم، شوخی میکنیم. اما خانواده مان ما را یک آدم بد خلقِ نچسب میدانند!
همیشه برای تازه ها خودِ بهترمانیم
در حالی که کهنه تر ها هوایمان را بیشتر دارند...
با کهنه ها، تازه بمانیم...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم‌ها گاهی دوست دارند قدم بزنند
و به هزار فکر نکرده بپردازند!
بعد باران بزند
و اصلا نفهمند کِی خیس شده اند.
آدم ها دوست دارند دیوانه باشند!
آهنگ مورد علاقه‌شان را روی جدول کنار خیابان بلند بلند بخوانند...
هوا را با تمام جدول مندلیفش نفس بکشند
و از ته دل بخندند.
چند شاخه گل بخرند، ساقه آن را کوتاه نکنند و معتقد باشند همینجوری‌اش هم خیلی دوست داشتنی تر است...
سیب قرمز را با تمام وجود گاز بزنند که ترکش‌هایش بپرد اینور و آنور!
آدم ها، خیلی چیزها دوست دارند
اما یادشان می‌رود که می‌توانند آن‌ها را داشته باشند...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
من همیشه که به تو فکر نمیکنم....
مثلا هر وقت کتاب میخوانم
بعد هی یک بند را نمیفهمم
و از اول میخوانم یعنی دارم
به تو فکر میکنم....
یا وقت هایی که غذا شور میشود
یا مثلا آخرِ یک مسیر میفهمم که اشتباه آمده ام!
همیشگی که نیست....
فوقِ فوق اش روزی بیست و پنج ساعت!


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیا
همه چیز را از اول شروع کنیم ...
بیا مرا ببر
آنجا که بودنت تمام نمی‌شود ...
آنجا که سرت را پایین انداختی
و خندیدی ، چای سرد شد ، بهار پیچید
و عشق اتفاق افتاد ...
بیا برویم آنجا که مهربانی دارد ،
شعر دارد ، انار دارد ...


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک نفر باید باشد
که برای زخم های زندگی
دوا درمان بلد باشد...
یکی که بعد از هزار هزار انتظار،
بداند دوست داشتن
دل به دریا زدن می خواد...
پای ماندن می خواهد.
مرد می خواهد..
مرد! که بجنگد.. بتازد..
نه که شمشیر بردارد
و زین ببندد، نه!
بلکه بین آمدن ها و رفتن ها
از میان جمعیت، بازویت را بگیرد
و بکشدت بیرون
و بگوید:
"هر چه می برید ارزانی نداشته هایتان
ولی این یکی مال من است"..
باور کن.. یکی باید باشد
که آدم را حق خودش بداند،
حق دل اش...
و جغرافیایش محدود باشد
به مرزهای داشتنت..
که از تو و بودنت
هوای تازه ی شمال بخواهد
و بوی خاک باران خورده..
یکی که بداند کجای جهان را
به حرمت بودنت وطن صدا بزند..
از همان یکی ها که
بشود داشتنش را وصله زد
به تمام نداشتن ها.


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: khlkjhlhgulhluli، unknown :)، *KhatKhati* و 2 نفر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
دلبرا چون می‌ روی
دل می‌ رود، جان می‌ رود
گر نیایی بی‌ گمان
از عشق ایمان می‌ رود
********
زمستان منم؛
که از نبودنت یخ زده ام ..
********
دنیای تاریکی به تَن دارم !
پس مانده های درد یعنی من
رفتـی و پای رفتنت ماندم
با هرچه دارم
مـــرد
یعنی من ..
عطرِ تو دارَد
این هَــوا
سَر بِه هَواتَرین
مَنَـــم…
***********************
بعد از رفتنت
دستم به جایی بند نیست !
چگونه بگویم ..
خب .. اصلا
دلت برای دوست نداشتنم
تنگ نیست .. ؟!
******************
مرا ببر آنجا که
بودنت
تمام نمی شود
مادر بزرگم می گفت :
آدم بوی غذایی را بشنود
دلش بخواهد
و نداشته باشدش
نفسش می ماند .مریض می شود ..!
دیروز کنار پنجره
بوی عطرت
می آمد …
*******
می خواستم کمی …
فقط کمی ،
دوستت داشته باشم !
از دستم در رفت
عاشقت شدم …


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
تمام چای های جهان سرد می شوند
وقتی تو روبروی من نشسته باشی …
**********
به درک اینکه دلت با من نیست
به درک حالِ دلم داغونه
به درک .. بارونِ پاییزی هم
نمیتونه تو رو برگردونه …
حالِ من بعدِ تو اصلا خوش نیست
همه ی دلخوشیام بیمارن
زخم خوردم .. نفسم بند اومد
تو ندیدی که چه دردی دارن …
تک تکِ خاطره ها یادم هست
عطر تو از همشون لبریزه
واسه اینه که چشام بارونه
واسه اینه که دلم پاییزه …
تو رو توو عکسِ خودت میبوسم
با همین حالِ بد و داغونم
تهِ هر خاطره ای ردِّت هست
من از این خاطره ها ممنونم .. !
یکم از تو تووی احساسم هست
که واسه زخمِ دلم تسکینه
به درک اینکه چشام هر لحظه
تو رو با غیرِ خودم میبینه …
به درک اینکه دلت با من نیست
به درک حالِ دلم داغونه
به درک .. بارونِ پاییزی هم
نمیتونه تو رو برگردونه …
ولی بازم تو رو دوسِت دارم …


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
یک مرتبه راهی شدی تا من
سهمم از احساست همین باشد
پاییز غوغا می‌کند هرشب
تا دردهایم بیش از این باشد…
آذر تهِ احساس پاییز است
یلدا همیشه اوج دلتنگی
یعنی شبش یک لحظه بیش از پیش
با غصه های عشق می‌جنگی…
وای از غم پاییزِ بی مهرم
فصلی که اوجش آخرش باشد
یک فصل پر دردی که یلدایش
ته مانده های آذرش باشد…
بغضی درون دل جا مانده
روزی سه نوبت درد می‌بارم
از حال و روز شعر می‌فهمی
یک عشق مزمن در سرم دارم…
از غصه های قصه می‌کاهم
شاید جهانم را در حصارت میگرفتی
شاید دلت راضی شود امشب
با رفتن پاییز برگردی…
با بغض هایم قصه می‌سازم
شاید که قسمت هم در این باشد
یلدای من همرنگ چشمانت
یلدا برایت بهترین باشد…


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
آنجا را نمی‌دانم
اما اینجا بی تو،
بدون پهلویت
خیابان به خیابان،
برگ به برگ
پاییز به شدت دارد اتفاق می‌افتد...
**********
مثل گاز زدن گوجه سبزِ نوبرانه،
شوقِ راه رفتن زیر باران اردیبهشت،
مثل ترد و تازه و داغ بودن نانِ سنگک
یا عطرِ چای دارچین با نبات
یا اصلا بوی عید
با رنگِ پول های تازه لای قرآن
دوست داشتنت را می‌گویم ..
که بی گمان اگر هزار سال هم بگذرد
در من تازه می‌ماند ...
***
من اگر رنگ بودم ...
من اگر رنگ بودم قرمز می‌شدم.
با غلظتی که به دوست داشتنت بیاید.
یا اگر فصل بودم پاییز.
اگر گل بودم جز مریم نمی‌شدم!
می‌دانم قرمز نیست.
اما هر جای خانه که باشی
خودش را به مشامت می‌رساند....
اگر قرار باشد چیزی جز این باشم،
بدون شک به دوست داشتنت نزدیک می‌شدم.
که مشخص باشد.
که بپیچد
حالا که دست و بالم بسته است
به سبک خودمان دوستت دارم،
اما عمیق ...
"مریم قهرمانلو"


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 11 دقیقه
به رسمِ هر روز
امروز به رسمِ هر روز
نشستم حساب کردم که تا به حال چقدر برایت مرده ام.
دست ها را شمردم، دوستت دارم ها را.
نشستم و یادم آمد چقدر مشغولم به تو.
به عشق
به چشم‌هایت ...
فکر کردم به شمعدانی های پشتِ پنجره
به فنجانِ چای
به دستگیره ی در
به آینه
به دست‌هایم ...
و به هرچیزی که ردِ انگشتانت روی آنها مانده بود.
خیره ماندم به قابِ عکس
به ایستادنت
به ترمه ی فیروزه ایِ روی میز
به سلیقه‌ات ...
نفسِ عمیقی کشیدم و دست بردم سمتِ فنجان
و چایی که برای چندمین بار سرد شده بود
عصایم را از کنارِ میز برداشتم
و با هزار زحمت رفتم
که چای را تازه کنم
بعد برگردم، بنشینم رو‌به‌روی پنجره
و یک دلِ سیر
فکر کنم به سال‌های نداشتنت ...
"مریم قهرمانلو"


دلنوشته‌های مریم قهرمانلو

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا