خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
الزا دلِ من
از این بیش بی‌تابی سزاوار نیست
آرام ، آرام دلِ من ، آرام‌تر
تو باید دردهای بزرگ‌تری را تحمل کنی
اشک‌هایت را در پشت چشمانِ «من»
در انتظار روزی بنشان
که بر غمی بزرگ‌تر بیفشان‌ام‌شان

الزا
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست
نه ، زنهار باور نکن ، هرگز

لویی آراگون
مترجم : ساسان تبسمی


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
دوستم داشته باش
انگار که ترانه ای عاشقانه ام
انگار که پلک بر هم گذاشتی از سر شور و هیجانم
دوستم داشته باش
همانند خنده ای قبل گریه
همانند امیدی که وقت اندوه
تو را به صبر دعوت می کند
مرا در اوقات پیروزی ام
به هنگام زمین خوردنم
در میان جمع و به وقت تنهایی
دوست داشته باش
به من بگو که چنین دوستم داری
بگو که چنین دوستم داری
به من بگو که دوستم داری

ولا ارنا
مترجم : اعظم کمالی


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
در این رویای بُرنده و غریب
زنی ناشناس می بینم
دوستش دارم و دوستم دارد
و در هر رویا نه همان زن است
و نه دیگری با تمام بودنش
که دوستم می دارد و مرا بلد است
موهایش نمی دانم
قهوه ای ، طلایی ، یا به رنگ حناست
و نامش می دانم
که شیرین است و شنیدنی
مثل نام معبودهایی که تبعیدی زندگی اند

نگاهش به تندیس ها می ماند
در صدایش اما که دور است ، سنگین است و آرام
کرنشی است به صداهایی عزیز که خاموشی گرفته اند

از آن رو که می داند مرا
دل من شفاف و بی لک
تتها با او
آه دیگر دردی نیست

به خاطر او شرجیِ پیشانی پریده رنگم
تنها با او آنگاه که گریان است
رنگ می گیرد باز

پل ورلن
ترجمه : آسیه حیدری شاهی سرایی


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
به یاد آور باربارا
بی‌امان بر " برست " باران می‌بارید آن روز
و تو خندان قدم می‌زدی
شکوفا
شادان
خیس
زیرِ باران

به یاد آور باربارا
بی‌امان بر " برست " باران می‌بارید و
من در خیابانِ " سیم " از برابر تو گذشتم
خندیدی
خندیدم

به یاد آور باربارا
تو که نمی‌شناختم ات
تو که نمی‌شناختی ام
به یاد آور
آن روز را به یاد آور
از یاد مبر
مردی که به دالانی پناه برده بود
نامِ تو را فریاد کرد
باربارا
و تو در باران به سوی او دویدی
خیس
شادان
شکوفا
و در آ*غو*شش پریدی

این یکی را به یاد آور باربارا
و اگر به تو " تو " می‌گویم به دل نگیر
من به تمام آن‌هایی که دوست می‌دارم شان " تو " می‌گویم
حتی اگر فقط یک بار دیده باشم شان
من به تمام عاشقان " تو " می‌گویم
حتی اگر نشناسم شان

به یاد آور باربارا
از یاد مبر این باران فرخنده را
بر چهره‌ی شادان ات
بر این شهرِ شاداب
بر دریا
بر انبارِ اسلحه
بر کشتی‌های بندر " اوسان "
آه باربارا
عجب خریتی ست جنگ
زیرِ این بارانِ آهن
این باران ِ آتش و خون
این باران ِ تیغ
چه بلایی بر سرت آمد ؟
و آن که تو عاشقانه در آ*غو*ش اش بودی کجاست ؟
مرده ؟ گم شده ؟ یا هنوز زنده است ؟

وای باربارا
بی‌امان بر " برست " باران می‌بارد اما
این باران دیگر آن باران نیست
همه چیزی غرقه گشته
بارانِ مصیبت است این
هولناک و حزین
نه ، بوران نیست این
نه حتی بورانِ آتش و تیغ و خون
ابرها
به سادگی
چون سگان می‌میرند
سگ‌هایی که با سیل " برست " از نظر دور می‌شوند و
در دوردست می‌گندند
در دور دست , دور از " برست "
شهری که هیچ می‌شود

ژاک پره ور
ترجمه : نوید نادری


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
به تو می‌اندیشم عزیزم ، لو
قلب تو پادگان من است
احساس‌هایم گیسوان تو
خاطره‌ی تو جیره‌ی غذایی من

امشب آسمان پر از شمشیر و مهمیز است
توپچی‌ها در مِه سنگین و جنبنده دور می‌شوند

اما من در ژرفنای وجودم
پیوسته چهره‌ی تو را می‌بینم
اهانت زخمِ آتشینِ جرأت است

موزیک نظامی در دل شب
چون آوای تو می‌درخشد
هنگامی که سوار بر اسبم
تو در کنارم یورتمه می‌روی

خمپاره‌های ما مثل انـ*ـدام تو پر و پیمان هستند
و زلف حنایی رنگ‌ات
به رنگ خمپاره‌ای که در شمال منفجر می‌شود

دست‌هایت را دوست می‌دارم و یادآوری‌های من
هر ساعت موزیک نظامی شادی را به نوا درمی‌آورند
خورشیدها به نوبت می‌خروشند
ما آن مال بند شب‌تاب‌ایم که به ستارگان یورش می‌برند

در دریاچه‌ی ژرف چشمان‌ات
قلب بی‌نوای من غرق می‌شود
و همان‌جا بنیاد می‌نهد
در آب عشق و دیوانگی
ویرانه‌ی خاطره و اندوه را

گیوم آپولینر
مترجم : محمدعلی سپانلو


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
آوازی که دوست داشتی را می خوانم ، عمر من
اگر بیایی و گوش کنی ، عمر من
اگر بیاد آری دنیایی را که در آن زندگی می کردی
بشنو آوازم را ، روح من
سکوت را نمی خواهم ، عمر من
چطور بدون فریاد وفاداریم اثبات می شود ؟
کدام نشان مرا می شناساند ، عمر من ؟
همان گونه ام که از آنِ تو بودم ، عمر من
نه آرام ، نه از یاد رفته ، نه سرگشته
با تاریکی بیا ، عمر من
اگر به یاد می آری این آواز را ، عمر من
اگر باز می شناسی آوازی را که بلد بودی
اگر هنوز هم به یاد می آوری نامم را
در فراسوی زمان و بی زمانی می مانم
نترس از شب ، مه یا باران
به دنبال ردی برو یا که هیچ ردی
از همانجایی که هستی مرا بخوان ، روح من
و صاف به سمتم بیا ، رفیق

گابریلا میسترال
مترجم : کامیار محسنین


اشعار شاعران خارجی زبان

 
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا