خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(مهتا)

ساعت‌ها، دقیقه‌ها و ثانیه‌های لعنتی هر لحظه که حرکت می‌کردن، بهمون می‌فهموندند که مرگ در انتظارمونه.
به یه نقطه زل زده بودم و به فکر ویولت بودم. ویولتی که هر لحظه داشت بهم تکرار می‌کرد که اون اتاق در انتظارمه و فقط هم واسه‌ی منه!
چرا بهم گفت این دفعه باید تنها برم؟
به سارا دقت کردم. اشک‌هاش دونه دونه می‌ریخت و هایکا خیره بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(نسیما)

حالم بد بود. یه کم سرد بود. خیلی وقت بود که توی باغ بودیم. تاریکی شب غمگین‌ترم می‌کرد. با هم روی سنگی نشسته بودیم و به ستاره‌های آسمان نگاه می‌کردیم.
_حالا می‌خوای چه طوری بهشون بگی؟
نفس عمیقی کشیدم:
_نمی‌دونم
نگاهش رو سمتم گرفت:
_بالاخره که باید بدونند. الان دیگه وقتشه. ما دیگه بیشتر از این نمی‌تونیم اونا رو تو این خونه نگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(مهتا)

با تعجب به نسيما خيره شدم. احمقانه حرف می‌زد.
_نسيما می‌شه يه لحظه بيای؟
نسيما نيم نگاهی به سينا انداخت و بلند شد. زودتر توی آشپزخونه رفتم و موهام و رو پشت گوشم فرستادم. نسيما با مهربونی بهم خيره شده بود.
_معلوم هست چی می‌گی؟ دنيای جن‌ها؟ مغز الاغ يا گوسفند خوردی؟
تک خنده‌ای کرد و گفت:
_مهتا اين تنها راه نجاتمونه.
_از کجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(نسیما)

کمرم به شدت درد می‌کرد. دستم روی کمرم بود و آه می‌کشیدم. سینا من رو از آ*غو*شش بیرون کشید. چشم‌هام رو محکم بستم. آرزو کردم ای کاش هممون بخوابیم و صبح که بیدار شدیم این درد‌ها وجود نداشت.
سارا لنگون لنگون اومد. روی قسمت حنجره‌اش خراش کوچکی بود و خون ازش بیرون می‌زد.
_نسیما ما باید چی کار کنیم؟ باید کجا بریم؟
نمی‌تونستم بشینم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(مهتا)

نسیما نمی‌دونست من خواب ندارم. الان دقیقا چهار روز می‌شد که نخوابیده بودم. فقط تظاهر به خوابیدن می‌کردم. صدای ذکر گفتن سینا آرامشی رو توی قلبم سرازیر کرد که هیچ وقت حسش نکرده بودم.
باصداشون لبخند روی لـ*ـبم اومد. اسمشون رو باید لیلی و مجنون می‌ذاشتند. دیگه هرکسی ببینتشون بود می‌فهمید اینا عاشق هم هستند!
_عشق.
لرزیدم. ویلوت بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(سارا)

لعنتی، اون دختر، ویولت زخم داشت. یک زخم عمیق، زخمی که تمام این سال‌ها ذره‌ای التیام پیدا نکرده بود. حالا درمان می‌خواست. درمانش رو هم از ما می‌خواست. من واقعاً دوست نداشتم برم.
سعیم رو کردم. خواستم به بچه‌ها بگم. فکر کردم آخه چرا من؟ من چه کمکی می‌تونستم بکنم؟ جز دردسر کار دیگه‌ای هم از دستم بر می‌اومد؟
هوا سرد بود. ولی، سرماش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(مهتا)

زیر لـ*ـب با خودم تکرار کردم :
_ویولت؟ کجایی دختر؟
دست‌های سردش شونم رو لمس کرد. با ترس عقب برگشتم و چهره‌ی دل‌نشینش رو دیدم.
_من رو صدا کردی؟ صدای ذهنت رو شنیدم. همین‌‌طور صدای ترمزی که نمی‌گرفت.
بلند شدم. به بچه‌ها نگاهی انداختم. متوجه ما نبودند.
_ویولت، مگه تو از ما نمی‌خواستی بریم به دنیای خودت؟پس چیه که مانع شده؟
نگاهش رو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(نسیما)

نفرت تو چشم‌های دوتاشون موج می‌زد. نه این، اون چیزی نبود که من می‌خواستم.
نفس عمیقی کشیدم. بوی آشنایی می‌اومد. صدای نفسهای سردش لرزه به تنم انداخت. دستش رو روی بازوم گذاشت و با تمام قدرت فشار داد. نمی‌تونستم جیغ بزنم. فقط نفس می‌کشیدم.
لحظه‌ای احساس کردم تو یه جای گرم فرو رفتم. صدای تپش قلب سینا آرامشی بهم بخشید.
_هیس، آروم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(مهتا)

_نسیما؟
به سمتم برگشت سمتم و گفت:
_جانم؟
_ به نظرت چی می‌شه؟
هیچی نگفت. نیم نگاهی به سینا انداخت. به هایکا نگاه کردم. به من زل زده بود. با نگاه من لبخندی زد و گفت:
_همه چیز درست می‌شه. قول میدم.
سارا دستم رو فشرد و روش رو اون ور کرد. سارا، سارا، چرا ویولت باید به شکل سارا می‌اومد؟
گلوم می‌سوخت. سرفه‌ای کردم. فکر می‌کردم مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر

Reyhaneh.m

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
49
امتیاز واکنش
249
امتیاز
153
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
(نسیما)

با پام سنگی به که جلوم بود ضربه‌ای زدم و کوله‌ام رو روی اون شونه‌ام انداختم.
خیلی وحشتناک بود. یه روستا وسط یه دره حتی که ماشین هم نمی‌تونست از اونجا رد بشه!
واسه ما دخترها سخت بود که بخوایم این همه راه رو بریم.
هنوز نصف راه رو هم نرفته بودیم که مهتا روی یه سنگ نشست و شروع به سرفه کردن کرد. مدام می‌گفت:
_وقت، وقت کمه.
پیشش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان انتقام خونین | کار گروهی کاربران انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana، !Shîma! و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا