خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از رمان خوشتون اومده؟

  • خوبه خوشم میاد.

    رای: 14 66.7%
  • بد نیست اشکالایی داره.

    رای: 5 23.8%
  • ادامه ندی بهتره.

    رای: 3 14.3%

  • مجموع رای دهندگان
    21
  • نظرسنجی بسته .

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهدخت: باورم نمیشد دوستم ، خواهرم،همه کسم رو از دست دادم کم کم گریم گرفت این گریه ها تبدیل به جیغ های هیستریک شد، انگار با جیغ های من همه به خودشون اومدن برسام با زانو افتاد زمین و شاهدخت رو بـ*ـغل کرد هی پشت سر هم می‌گفت: ابجی جون من پاشو من تازه پیدات کرده بودم جون من پاشو آبجی من برادر خوبی نبودم به مامان قول دادم مراقبت باشم اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 35 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
از بین لاله ها رد میشدم و مواظب بودم که دستم بهشون نخوره خیلی سخت بود یه دو سه باری ممکن بود بخورم زمین که برسام به دادم رسید خیلی گشتیم ولی خب هیچی پیدا نکردیم، دیگه بریده بودم پاهام ذوق ذوق میکرد و کف دستام هی پشت سرم هم عرق میکرد خیلی اظطراب داشتم.

مهدخت: خدایا توام داری ناامیدم میکنی؟ نه من اگه بنده توام هیچوقت تسلیم نمیشم،من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 29 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
(ماهان)

روح های زیادی دورم رو گرفته بودن لبخندی زدم و گفتم: سلام عرض شد گوی منو بدین برم وگرنه از خجالتتون در میام.

یکی از روح ها جلو اومد که چهره سرد و ترسناکی داشت با صدای دورگه کلفتی گفت: خوش اومدی بچه پس اومدی که بمیری.

با حرکت دستش روح ها حمله کردن سمتم و من با به یاد آوردن چهره شیرین شاهدخت با انگیزه بیشتری شروع به مبارزه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 30 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستان لطفاً رمانمو لایک کنید تا ببینم چندتا خواننده دارم و توی نظر سنجی بالا هم شرکت کنید:flowerb:

شاهدخت

با تمام وجودم مهدخت رو بـ*ـغل کرده بودم توی این مدت دلم برای همشون حتی برای سپهر تنگ شده بود بعد از کلی هندی بازی مهدخت،برسام منو کشید توی آ*غو*شش و با صدای بلند خداروشکر میکرد توی آ*غو*شش حس آرامش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 29 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاهدخت
همه دور هم توی تالار اصلی جمع شده بودیم سوگند با گوی جادویی وارد شد و کنار من نشست و گفت:این هم گوی جادویی امیدوارم نشانه را بیابید.
ماهان: بیاین قبلا از اینکه نشانه رو پیدا کنیم به سوالات ما جواب بدین، مثلا اینکه شاهدخت چجوری زندس؟
من: من خودمم نمی‌دونم وقتی توی قبرستون از هوش رفتم اینجا بهوش اومدم کاملا صحیح و سلامت.
سپهر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 22 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
***

گرالت جلو اومد و گفت: درود بر پادشاه همانطور که دستور داده بودید با شاه بورچ پیمان بستیم ارتش بزرگی از خون آشام ها در خدمت شماست سرورم.

آز لبخند خبیثی زد و گفت: خوبه پس باید به سرزمین گرگ سفید هم بری من ارتش اونارم میخوام.

گرالت: اطاعت میشه سرورم.

بعد از تعظیم کوتاهی از تالار خارج شد با هدف بزرگی به سمت سرزمین گرگ سفید به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 22 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاهدخت
با تابش نور خورشید روی صورتم بیدار شدم ماهان نبود،به سمت سرویس رفتم آب رو باشدت به صورتم زدم شب ترسناک و گیج کننده ای داشتم به کف دستم نگاه کردم چشمای سبز من رو می ترسوند باید بفهمم این چیه؛ از سرویس خارج شدم و با لباس مناسبی بیرون رفتم وارد تالار غذاخوری شدم که دیدم ماهان داره به سمتم میاد.
ماهان: عه بیدار شدی عروسک؟
من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 23 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بچه ها لطفا لطفا نظر بدین نقد داشته باشین.
مهدخت: برسام این کاغذه که هیچی توش نیست.
من: یعنی چی هیچی نیست؟ نقشه رو از دستش کشیدم و ادامه دادم: ببین اینجا یه راهه که میرسه به جنگل بعد از جنگل راه طولانی میشه و میرسه به چند تا قلعه بعدشم یه راه دیگه هست که میرسه به دریا دیگه چیزی نیست آها اینجا هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، ASaLi_Nh8ay و 25 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگه داشتم قاطی میکردم که حس کردم پشت سرم یه چیزی تکون خورد خیلی خفیف بود ولی حسش کردم به سمت بالا نگاه کردم سایه ای دیدم، سریع با اون بالهای جدید به پرواز در اومدم هنوز نمی‌دونستم چطور بالهامو داخل کتفم ببرم، پشت سر سایه پرواز کردم خیلی سریع بود بین درختا مثل باد حرکت میکرد ولی خب منم برای خودم قدرت هایی داشتم توی یه لحظه یه گلوله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 26 نفر دیگر

Mahdohkt_83

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/9/19
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
1,687
امتیاز
153
محل سکونت
سرزمین آب هاا
زمان حضور
2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهش نگاه کردم و لبخند زدم،من: فکر کنم من خودمو معرفی نکردم شاهدخت هستم و از دیدن شما خوشحالم.
لبخندی زد و بلند شد ایستاد: منم از دیدن دوباره شما خوشحالم ناتاشا هستم یک اصیل.
من: با من بیا ناتاشا باید با دوستانم آشنا بشی.
ناتاشا: چشم شاهزاده.
من: برای تو شاهدخت نه شاهزاده.
داشتیم برمی گشتیم که یهو دروازه سیاه رنگی ایجاد شد داشتم منو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، MaSuMeH_M، 1380.fatemeh و 29 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا