- عضویت
- 14/9/19
- ارسال ها
- 50
- امتیاز واکنش
- 1,687
- امتیاز
- 153
- محل سکونت
- سرزمین آب هاا
- زمان حضور
- 2 روز 15 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهدخت: باورم نمیشد دوستم ، خواهرم،همه کسم رو از دست دادم کم کم گریم گرفت این گریه ها تبدیل به جیغ های هیستریک شد، انگار با جیغ های من همه به خودشون اومدن برسام با زانو افتاد زمین و شاهدخت رو بـ*ـغل کرد هی پشت سر هم میگفت: ابجی جون من پاشو من تازه پیدات کرده بودم جون من پاشو آبجی من برادر خوبی نبودم به مامان قول دادم مراقبت باشم اما...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان چهار ناجی | مهدیه زمانی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: