خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیاکانت:
-تحت تأثیر قرار گرفتم!
چپ چپ نگاهش کردم.
-همتون سیب یه درختید؛ چرا باور نمی‌کنی؟ جنس ماها درسته فرق داره، ولی قلبامون یکیه! بفهم نیاکانت!
دستش رو تهدید وار بالا اورد.
-ببخش بابا جان، نخور ما رو!
-بیا بزن تو گوشم‌ها!
زیر لـ*ـب بی‌خودی نثارم کرد.
صدای خش خش تکون خوردن‌های شاخه درخت‌ها گوشم رو نوازش کرد.
-تو هم می‌شنوی؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
(راوی)
همه چیز درهم بود! حال زار رهام، تن بی‌جون پر درد پونه!
اشک چشم‌های زیبا از ناراضی بودن ازدواجش!
الیزابت که توی خاطرات ترگلش غرق شده بود، کالیکا به آینده رهام فکر می‌کرد.
به راستی این پسر می‌خواهد با خود چه کند؟ کالیکا درد رهام را چشیده بود! ته دل راضی نمی‌شد زخمی که گذشته به دلش خورده به قلب رهامم اثابت کند! ریتاسا را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه لحظه چشمام سیاهی رفت! توی عمرم همچین چیزی ندیده بودم!
دل و رودم توی هم پیچید.
پنج تا بودن، نه چهار تا بودن! آب دهنم رو با صدا قورت دادم.
یک قدم به عقب برداشتم که از شانس بدم پام پشت ریز سنگی گیر کرد و با پشت محکم خوردم زمین. اشک چشمام رو پر کرد.
با برگشتن سرشون سمت من مرگ رو قشنگ‌ترین اتفاق زندگیم دونستم.
چشم داشتن؟! همش دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
ریاکانت:
-چی چی رو خوبم؟! داری درد می‌کشی دختر!
چشم‌هام رو گرد کردم.
-چی می‌گی؟
با دست به صورتم اشاره کرد.
ریاکانت:
-صورتت داره بی‌داد می‌کنه!
پشت چشمی نازک کردم.
-تن خودمه، دوست دارم درد بکشه!
اخم‌هاش رفت تو هم، با تخسی گفت:
-به جهنم!
حرصی خندیدم.
-مگه شما جن‌ها جهنم هم دارید؟
با غیض روش رو برگردوند. بی‌چاره به فکرم بود؛ ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهنم رو بی‌صدا قورت دادم. دستم رو زیر چونه زدم با چشم‌هایی پر از بی‌جوابی نگاهش کردم!
***
(رهام)
نیاکانت خم شد و با انگشت چند تقه به در روی زمین زد.
پونه:
-اون زیر، اتاق هست؟
لبخندی ملیح تحویلم داد.
-آره، بچه که بودیم با نیا و ریا هروقت کار خرابی می‌کردیم اینجا قایم می‌شدیم!
چند ثانیه که گذشت در با صدای جیک جیکی باز و به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
(نرگس)
روی ریاکانت و روهان افتاد.
رهام:
-جرعت یا حقیقت؟
ریاکانت گردن کج کرد.
ریاکانت:
-حقیقت!
رهام:
-تاحالا عاشق شدی؟
با تعجب نگاهم رو به چشم‌های ریاکانت دوختم.
چرا بدم اومد؟ چرا ناراحت شدم؟ چرا ریاکانت زبون باز نکرده عاشق شده یا نه؟! توی دلم به دختره حسادت می‌کردم.
اه نرگس، بس کن دیوونه!
ریاکانت دستی به گردنش کشید و گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
-مهمون نمی‌خواین؟
با تعجب و چشم‌های گرد شده گفت:
-می‌خوای برگردی؟!
شونه بالا انداختم.
-هرکسی به جایی برمی‌گرده که بهش تعلق داره!
لـ*ـباش رو روی هم فشار داد و با تکون دادن سر حرفم رو تایید کرد.
دیاکو:
-قدم بزنیم؟
-اوهوم!
دستم رو توی جیبم فشردم و شونه به شونه همدیگه شروع کردیم قدم زدن.
دیاکو:
-آخرین بار که دیدمت می‌گفتی می‌خوای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
گردن قر دادم.
مهراب:
-حالا اینقدر خودت رو تحویل نگیر... گشنه ات نیست؟ از دیشب که اومدی هیچی نخوردی؟
پوزخندی زدم و گفتم:
-نه، گشنم نیست! این چند سال و چجوری سر کردم؟ به این گرسنگی عادت دارم مهراب!
آتنا با لبخند مهربونی گفت:
-نیومدی اینجا که انسان بازی در بیاری!
به چهره فوق العاده زیبای غربیش خیره شدم.
-نه، دیگه بسمه!
دیاکو با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهراب:
-انسان نبودنت رو که فهمیدن.
با کف دست محکم توی پیشونیم کوبیدم و چشم‌هام رو روی هم فشار دادم.
-دیگه از دستت خودمم خستم!
شونه‌ام به نوازش کشانده شد.
دستمو از جلوی چشمم برداشتم و با چهره پر از نور امید دیاکو رو به رو شدم!
دستام رو توی دست‌های پر قدرتش گرفت، خندید.
دیاکو:
-با کالیکا حرف می‌زنم؛ خیالت راحت باشه گلم! می‌ریم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
لپم رو کشید.
دیاکو:
-تو هرچیم باشی، چه جنگیر چه چیز دیگه آخرش تپلی مایی!
فداتشم من!
چشمکی نثارش کردم.
-خدا نکنه!
ترمه:
-حالا جدی چطور شب‌های ماه کامل دووم می‌آوردی؟
به نشونه تأسف سر تکون دادم.
-استخون‌های بدنم جوری تیر می‌کشیدن؛ ولی هرچی بود گذشت!
مهراب رو به دیاکو گفت:
-کی به کالیکا خبر می‌دی؟
دیاکو همون جور که چشم راستش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Setayesh R و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا