خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیبا:
-هم واسه تو بد می‌شه، هم واسه پونه!
دستم رو روی شونه‌اش گذاشتم:
-من از صمیم قلب بهش قول دادم!
لبخند محوی روی لـ*ـباش نشست.
-برو به سلامت!
از خونه زدم بیرون. چشمام رو بستم و اتاق پونه رو تصور کردم. ماها یه قابلیتی داشتیم که اگه هرجا رو تصور می‌کردیم دقیقا همون‌جا ظاهر می‌شدیم! آروم چشمام رو باز کردم. توی اتاقش بودم؛ ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
(رهام)
سریع وارد خونه شدم. همه‌ی افراد خونه پشت میز بودن و غذا می‌خوردن. با دیدن من که با این سرعت وارد شدم تعجب توی چشماشون موج می‌زد. بابا یه قلپ از لیوان خونش رو خورد. سعی کردم خودم رو جوری جلوه بدم که انگار اتفاقی نیفتاده. با ابرو به صندلی خالی که جای من بود اشاره کرد:
-بشین!
مامان با چشم‌هاش التماس می‌کرد بشینم. حوصله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 6 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه دستی به ته ریشم کشیدم.
(پونه)
موقع پلک زدنم سرم درد می‌کرد؛ انگار یه چیز مثه سنگ روی سرم سنگینی می‌کرد و نمی‌ذاشت گردن بگیرم. هیچ‌کس توی اتاق نبود.
چشمام سوز می‌داد، ناخنش به تخم چشمم خورده بود و چشمم زخم شد!
(زیبا)
لبخند دندون نمایی زدم:
-خب، چه‌خبر مادر شوهر؟! طاها کجاست؟!
لبخندی زد که چند قطره خون از دهنش و لابه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 6 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
تند، تند، گفتم:
-رهام، رهام!
رهام که روی زمین نشسته بود سرش رو گذاشته بود روی زانوهاش، سریع از جا پرید و سیخ سرجاش ایستاد.
-زهرمار! ترسوندیم!
-مامان بابا هنوز نیومدن؟!
سرش رو چپ و راست تکون داد:
-نه نیومدن!
نفس نفس می‌زدم:
-فهمیدم! همه چی رو فهمیدم؛ ولی یه چیزی رو نفهمیدم!
یه تای ابروشو بالا انداخت. زیر ل*ب غرید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 6 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیر بـ*ـغلم رو گرفت و بلندم کرد..
-بلند شو، واسه ریتاسا یه سوپرایز دارم!
گنگ نگاش کردم. این چی می‌گه؟ ریتاسا؟!
در رو باز کرد.
سریع چشمام رو بستم، چند روز نور به چشمم نخورده بود واسه همین چشمام رو می‌زد.
به اطراف نگاهی انداختم، مثل یه محله می‌موند. چیزی که لرز به تنم انداخت، وجود جن های مختلف بود.
آب دهنم رو با صدا قورت دادم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
نرگس همون‌طور که ناخونش رو می‌جوید گفت:
-می‌گم پوپو، چیکار کردی که آوردنت غیبا؟!
ابروهام بالا پرید.
-پو پو کیه؟
خندید و شونه بالا انداخت.
-خب تویی دیگه!
-هه!
به خودم اشاره کردم
-پو پو منم نری!
نری رو یه جور محکم گفتم:
-خیلی خری!
-هان؟
-من هرکی بهم گفت نری بهش می‌گم خیلی...
دستش رو گذاشت رو شونم.
-خیلی خری!
-می‌گم بدبختم نگو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
رو به نیاکانت کردو گفت..
کالیکا:
-می‌تونی بزار بره داخل! خدانگهدار...
رفت..
از شوق توی پوست خودم نمی‌گنجیدم!
-حالا برم تو؟!
خنده‌ای کرد و سرتکون داد..
نیاکانت:
-شانس آوردی زیبا، واقعا شانس اوردی!
-مگه دروغ می‌گی؟ آقا پیرت رو که دیدم می‌خواستم سکته کنم!
در رو باز کردم که از عجله من با صدای تق خیلی بدی به دیوار برخورد کرد.
باد میومد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، mahaflaki، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 6 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی زدم.
-مگه جز رهامم داداش دیگه ایی داری؟!
لـ*ـب پاینش رو مکید.
زیبا:
-پونه!
دستم. و به نشونه سکوت بالا آوردم.
-می‌دونم، می‌دونم؛ نیازی به توضیح نیست!
زیبا:
-تو یه لحظه به حرفای من گوش بکن، خواهش می‌کنم!
-به چی گوش کنم زیبا؟!
چونم از بغض لرزید.
-داداشت قول داد مواظبم می‌مونه؛ ولی چی شد؟!
اگه مراقبم بود که من الان توی لین وضع نبودم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: mahaflaki، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و 4 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
لای چشمام رو باز کردم. آخ گردنم!
دستم رو روی گردنم گذاشتم و سرجام نشستم. من کی خوابم برد؟
زیر سـ*ـینم تیر بدی کشید که جیغ خفه‌ای زدم! لباسم رو بالا کشیدم، جای نیش مار که نوشته بود بمیر شعله برداشته بود و ورم کرده!
نگاهی به نرگس انداختم، اونم خواب بود...
از جا بلند شدم و لنگون لنگون سمت در رفتم.
دستم رو روی در گذاشتم. بیرون از اینجا،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و 7 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
اصرار های او‌ن‌ها نمی‌تونست جلوم رو بگیره! واقعا چطور می‌تونستن نگن و سکوت کنن؟
با دیدن کیمانا و برادرش کیسارا اخم‌هام توهم رفت.
با دیدن من دست از خوردن برداشتن و سریع پشت سرشون قایمش کردن.
پس بازم انسان...
-اون چیه پشت سرتون؟
سری قبلی باهاشون گلاویز شده بودم که اینکار رو نکنن اما این‌ها تو کتشون نمی‌ره!
-چیه دستتون؟
مچ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان بمیر | نرگس زنده بودی کابر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Nirvana و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا