خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تالار کودکان

  1. SelmA

    اشعار کودکانه در مورد درخت

    درخت زیبای من درخت زیبای من در دل صحرا کرده برای من پهن سایه خود را خرمنی از برگ سبز گرفته بر دوش برای هر پرنده گشوده آ*غو*ش درخت زیبای من چه با صفایی تو پرچم زمینی برای مایی. منبع:پرشین استار
  2. SelmA

    اشعار کودکانه در مورد گل

    گل ها چه رنگارنگند هم خوشبو، هم قشنگند مثل یاس و نیلوفر همه از هم زیباتر بعضی هستن تو صحرا با رنگ و بوی زیبا بعضی تو باغ و باغچه یا در گلدان، رو تاقچه وقتی میاد بهاران دنیا میشه گلستان پرنده ها می پرند چرنده ها می چرند گل می زنه جوانه بال می کشه پروانه زیبا میشه این دنیا با رنگ و بوی گلها...
  3. SelmA

    اشعار کودکانه در مورد بهار

    باد به چمن ها گفت چمن ها به درخت ها گفتند درخت ها به شاخ و برگ ها گفتند شاخ و برگ ها به زنبورها گفتند زنبورها به سـ*ـینه سرخ گفتند و سـ*ـینه سرخ آواز سر داد که: بیدار شوید بیدار شوید بهار این جاست! منبع:کوکا
  4. SelmA

    شعر کودکانه پرنده دوست داره

    یه پرنده دوست داره آسمون آبی باشه روزای خوب خدا صاف و آفتابی باشه یه پرنده دوست داره خوب و مهربون باشه شب پیش ستاره ها روز تو آسمون باشه یه پرنده دوست داره تو دلا غم نباشه لبا پرخنده باشه درد و ماتم نباشه یه پرنده دوست داره رو زمین جنگ نباشه همه دل ها شاد باشن هیچ دلی تنگ نباشه یه...
  5. SelmA

    قصه کودکانه میمون بی ادب

    «یکی بود یکی نبود... در یک جنگل بزرگ، چند تا میمون وسط درختها زندگی می کردند. در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی بی ادب بود. همیشه روی شاخه ای می نشست و به یک نفر اشاره می کرد و با خنده می گفت: اینو ببین چه دم درازی داره، اون یکی رو چه پشمالو و زشته و بعد قاه قاه میخندید. هر چه...
  6. SelmA

    شعر کودکانه در مورد ایران

    ما گلهای خندانیم فرزندان ایرانیم ایران پاک خودرا مانند جان می دانیم ما باید دانا باشیم هوشیار و بینا باشیم از بهر حفظ ایران باید توانا باشیم آباد باش ای ایران آزاد باش ای ایران از ما فرزندان خود دل شاد باش ای ایران منبع :پارسی زی
  7. SelmA

    شعر کودکانه زرد آلو

    به به به رنگین است خوشمزه شیرین است رویش زرد بیمار است لپش سرخ تبدار است مغز آن چون بادام بشکن زود دام دام دام هم خوشرو هم خوشبو زرد و سرخ زردآلو. منبع :ایپاب فا
  8. SelmA

    شعر کودکانه در مورد کتاب

    من یار مهربانم دانا و خوش زبانم گویم سخن فراوان با آن که بی زبانم پندت دهم فراوان من یار پند دانم من دوستی هنرمند با سود و بی زیانم از من مباش غافل من یار پند دانم. منبع :رادیو کودک
  9. SelmA

    شعر کودکانه پروانه

    پروانه جون کجایی؟ بازم فصل بهاره پر از گلهای زیبا دامن سبزه زاره بازم بیا پر بزن به همه گلا سر بزن بیا می خوام نگات کنم نگا به سر تا پات کنم با اون بال های رنگی می دونی چقد قشنگی؟ تو قاصد بهاری عروس سبزه زاری. منبع :بیتوته
  10. SelmA

    شعر کودکانه نماز

    از باغ جا نمازم آهسته پر کشیدم رفتم به سوی باغی یک باغ سبز و خرم دیدم که گل در آن باغ روییده دسته دسته دیدم کنار گل‌ها یک شاپرک نشسته آن شاپرک مرا دید پر زد به سویم آمد او با خودش گل آورد گل را به چادرم زد گفتم: به شاپرک جان این گل چه خوب و ناز است او شادمان شد و گفت: این...
  11. SelmA

    شعر کودکانه پرستو میگه بازم سلام سلام اومدم

    پرستو میگه بازم سلام سلام اومدم می‌خواد زیر سقفتون لونه بسازه کم کم میگه رو دو تا بالم بهار دارم میارم لای نوک قشنگم گلهای تازه دارم بهش میگم حرفتو قبول دارم عزیزم بخاطر هدیه‌هات مرسی و متشکرم حالا ببین چی می‌گم تو اومدی کنارم پرستوی منی تو یه آسمون می‌سازم . تحلیلک
  12. SelmA

    شعر کودکانه پدربزرگ مادر بزرگ

    پدر بزرگ خوبم همیشه مهربونه وقتی که پیشم باشه برام کتاب می خونه مادر بزرگ نازم خیلی برام عزیزه هرچی غذا می پزه خوشمزه و لذیذه وقتی با اونها باشم غصه و غم ندارم دنیا برام قشنگه هیچ چیزی کم نداری نمناک
  13. SelmA

    شعر کودکانه یادش بخیر کلاغ پر

    یادش بخیر کلاغ پر با بچه ها و مادر کلاغ پر _الاغ پر الاغ که در ندارع آرش خبر ندارم حتی می شد با انگشت آقا الاغه رم «راهم» کشت نمی دونم که چی شد کلاغ پر مال کی شد کلاغه از یادم رفت انگار پرش دادم رفت اون دوران طلایی روزای سربالایی از خونه پر کشیدن انگار مارو ندیدن بدون درد و غصه بزرگ شدیم...
  14. SelmA

    شعر کودکانه فصل پاییز

    آبی شده آسمان کنار رنگین کمان با نور خورشید خانم با اشک ابر و باران نگاه بکن به آنجا چقدر قشنگه مامان ریختن برگ پاییز در ماه مهر و آبان آذر هم تو پاییزه یک فصل رفتم دبستان وقتی آذر تمام شد شروع میشه زمستان. بیتوته
  15. SelmA

    شعر کودکانه و شاد آفتاب مهتاب

    آفتاب مهتاب چه رنگه چه قدر هر دو قشنگه یکی روشنی روز یکی نور شب افروز یکی طلای زرده یکی نقره سرده یکی پرتو خورشید به روی خاک پاشید یکی از ماه زیبا بتابد بر همه جا آفتاب مهتاب چه رنگه چه قدر هر دو قشنگه. منبع :نمناک
  16. SelmA

    قصه کودکانه مسواک شتره

    یه شتر بود. یا شایدم نبود. آخه شتره توی خونه نبود. چون مسواک‌اش رو گم کرده بود. برای همین رفته بود بیرون تا مسواک‌اش رو پیدا کنه. تا مارمولک رو دید گفت: تو مسواک منو ندیدی؟ می‌خوام دندون‌هامو مسواک کنم. مارمولک دمش رو تکون داد و گفت: تو مسواک منو ندیدی؟ نه که ندیدم. آخه مسواک تو به چه درد من...
  17. SelmA

    داستان کودکانه جغد دانا

    جغد هرروز اتفاقاتی که دور و برش می افتاد را تماشا می کرد. دیروز پسری را دید که به پیرمردی کمک کرد و سبد سنگینش را تا منزلش برد. امروز دختری را دید که سر مادرش داد میزد. هرچقدر بیشتر میدید، کمتر حرف میزد. هرچقدر کمتر حرف میزد، بیشتر میشنید. میشنید که مردم حرف میزنند و قصه می گویند. شنید که...
  18. SelmA

    قصه باد و خورشید

    یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. باد و خورشید دوست های بسیار خوبی برای هم بودند، اما یک روز آقای باد بسیار به خودش مغرور شد و از دوستش خورشید خواست که با هم مسابقه ی قدرت بدهند. مردی مهربان که کتی زیبا به تن داشت در حال عبور از دشتی سرسبز بود. باد خواست قدرتش را به وسیله ی آن...
  19. SelmA

    داستان کوتاه ابر کوچولو و مامانش

    ابر کوچولو، ناراحت بود. رفت پیش مامان ابر. مامان ابر گفت: چی شده؟ باز با ابرهای دیگر دعوایت شده؟ ابر کوچولو گفت: نه! با باد دعوایم شده است. هی مرا هُل می دهد و میزند به ابرهای دیگر. مامان ابر خندید و گفت: باد دوست ماست. مگر تو دوست نداری باران شوی؟ چشم های ابر کوچولو برق زد. آرزو داشت باران...
  20. SelmA

    داستان کوتاه روباه نادان گربه دانا

    گربه ای به روباهی رسید .گربه که فکر می کرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام کرد و گفت: حالتان چطور است؟ روباه مغرور نگاهی به گربه کرد و گفت : ای بیچاره! شکارچی موش! چطور جرات کردی و از من احوالپرسی می کنی؟ اصلا تو چقدر معلومات داری؟ چند تا هنر داری؟ گربه با خجالت گفت: من فقط یک هنر...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا