خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تالار کودکان

  1. سیده کوثر موسوی

    قصه تعجب خرگوش کوچولو

    قصه “تعجب خرگوش کوچولو” قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مهربان بودن قصه تعجب خرگوش کوچولو: در یک روز بسیار سرد، خرگوش کوچولوی توپولی احساس سرما کرد و تمام بدنش می لرزید. او به خودش گفت: “باید بروم مقداری هیزم بشکنم و با آنها آتش روشن کنم.” بنابراین تبرش را در چرخ دستی گذاشت و به سوی جنگل راه...
  2. سیده کوثر موسوی

    قصه ای وای و های

    یکی بود، یکی نبود. یک پسر روستایی بود که عاشق دختر پادشاه شده بود. پسر آن قدر به پدر و مادرش اصرار کرد که به خواستگاری دختر پادشاه بروند که آنها هم مجبور شدند و به خواستگاری رفتند. پادشاه هم به آنها گفت دخترش را به کسی می دهد که بازی عجیبان غریبان را بلد باشد. پسر آن قدر برای یادگیری بازی...
  3. سیده کوثر موسوی

    قصه مادر بزرگ مادر بزرگ ما قسمت دوم

    قصه ای کوتاه و آموزنده درباره آتش قصه شب “مادربزرگ مادربزرگ ما” ؛ ادامه قسمت اول: وقتی هوشی بیدار شد، صبح شده بود. هنوز درختی که جلو غار افتاده بود، آرام آرام می سوخت. بوی خوب و عجیبی می آمد. داداش کوچولو بیدار شده بود و نق و نوق می کرد. او به دهانش اشاره می کرد و می گفت:”گاگا…به به…” داداش...
  4. سیده کوثر موسوی

    قصه مادر بزرگ مادر بزرگ ما قسمت اول

    قصه ای کوتاه و آموزنده درباره آتش قصه شب “مادر بزرگِ مادر بزرگِ ما”: حتماً مادر شما یک مادر دارد. او مادربزرگ شماست. مادربزرگ شما هم حتماً یک مادربزرگ داشته است و مادربزرگ مادربزرگ شما هم حتماً یک مادربزرگ داشته است. همین طورمادربزرگ مادربزرگ مادربزرگ… شما هم یک مادربزرگ داشته است. من می‌خواهم...
  5. سیده کوثر موسوی

    قصه چقدر رنگ قرمز

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره رنگ قصه شب “چقدر رنگ قرمز”: زری خیلی خوشحال بود. دامن قرمزش را پوشیده بود و خودش را در آیینه می دید. از توی آیینه نمی توانست دامنش را ببیند. فقط صورتش را می دید. همان موقع فکری کرد و به حیاط رفت. کنار حوض ایستاد تا دامنش را ببیند. با خودش گفت:”چه دامن قشنگی! چقدر...
  6. سیده کوثر موسوی

    قصه قهر و آشتی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره قهر و آشتی قصه قهر و آشتی: شب بود. همه جا تاریک بود. زری در رختخوابش دراز کشیده بود و به شعله‌های آتش که از توی بخاری معلوم بود نگاه می‌کرد. زری از آتش می‌ترسید. هیچ‌وقت نزدیک جایی که آتش بود، نمی‌رفت. همین چند روز پیش بود که دست یکی از دوستانش سوخته بود. زری باز...
  7. سیده کوثر موسوی

    قصه نمکی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره حرف گوش دادن نمکی یکی از افسانه های قدیمی ایران است. این قصه در شهرها و روستاهای مختلف کشورمان به شکل های مختلف گفته می شود. قصه شب “نمکی”: یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. زنی بود که یک دختر داشت به اسم نمکی. نمکی دختر زیبایی بود. خانه آنها خیلی بزرگ...
  8. سیده کوثر موسوی

    قصه پیرزنی که می خواست تمیزترین خانه را داشته باشد

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره تمیزی نوزده فروردین مصادف با روز جهانی بهداشت است. قصه شب “پیرزنی که می خواست تمیزترین خانه دنیا را داشته باشد”: پیرزنی توی خانه ی کوچکی زندگی می کرد. پیرزن همیشه می گفت:”دلم می خواهد تمیزترین خانه دنیا را داشته باشم.” برای همین هم، صبح تا غروب، کارش آب و جارو...
  9. سیده کوثر موسوی

    قصه فرار حیوان ها

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شایعه هندوستان سرزمین بزرگی است که در قاره آسیا قرار گرفته است. در این کشور دین های مختلفی مانند هندویی، بودایی، اسلام، مسیحیت، یهودیت، سیک، زرتشتی و … پیروان بسیاری دارد. همه ی این مردم با دین ها و زبان های مختلف در کنار هم در صلح و صفا زندگی می کنند. واحد پول...
  10. سیده کوثر موسوی

    قصه دختر باهوش

    قصه کودکانه و آموزنده درباره باهوشی دختر باهوش یک افسانه از دختر مازندران است. مازندران یک استان سرسبز و زیبا در شمال کشور ایران است. در این منطقه جنگلها و دشت های سرسبزی وجود دارد. دریای خزر نیز در کنار این استان است. مردم مازندران به زبان مازندرانی صحبت می کنند و شهرهایی چون بابل، ساری،...
  11. سیده کوثر موسوی

    قصه غازهای بیابانی جادوگر

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره تلاش کرد غازهای بیابانی جادوگر یکی از افسانه های مردم کشور ترکیه است. ترکیه یکی از همسایگان کشور ایران است. اکثر مردم ترکیه مسلمان هستند، ولی اقوام و ادیان دیگری مانند مسیحیان، یهودیان و… نیز در ترکیه زندگی می کنند. پایتخت ترکیه آنکارا است و مردم آن به زبان ترکی...
  12. سیده کوثر موسوی

    قصه من کی بزرگ می شوم

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره بزرگ شدن قصه من کی بزرگ می شوم ؟ : پرویز پالتوی قرمزی داشت. هر روز پالتوش را می پوشید. کلاه سفیدش را سرش می گذاشت و با مادرش به خرید می رفت. در پیاده رو شلوغ جز پاهای مردمی که تند تند راه می رفتند، چیزی نمی دید. پرویز دست مادرش را محکم گرفته بود و فکر می کرد که...
  13. سیده کوثر موسوی

    قصه چرا دماغ خرس های قطبی سیاه است

    قصه ای کوتاه و آموزنده درباره اذیت کردن قصه شب”چرا دماغ خرس های قطبی سیاه است”: زمستان ها، در قطب، خرس سفید قطبی را نمی شود دید. خرس سفیدی از روی یک تکه یخ به روی تکه یخ دیگری می جهد، مثل این است که باد، یک گلوله برفی را از سویی به سویی می اندازد. اگر کنار دریا بایستد، خرس سفید مثل تپه ای است...
  14. سیده کوثر موسوی

    قصه برف بارید

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره برف قصه شب “برف بارید”: صبح که از خواب بیدار شدیم، همه جا سفید بود. شب پیش برف سنگینی باریده بود. آن روز، روز جمعه بود. ابرهای سیاهی که شب پیش آسمان را پوشانده بودند دیگر در آسمان نبودند. آسمان آفتابی و روشن بود. آفتاب به برف‌ها می‌تابید. وقتی که من داشتم از...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا