خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قصه

  1. سیده کوثر موسوی

    قصه نمکی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره حرف گوش دادن نمکی یکی از افسانه های قدیمی ایران است. این قصه در شهرها و روستاهای مختلف کشورمان به شکل های مختلف گفته می شود. قصه شب “نمکی”: یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. زنی بود که یک دختر داشت به اسم نمکی. نمکی دختر زیبایی بود. خانه آنها خیلی بزرگ...
  2. سیده کوثر موسوی

    قصه پیرزنی که می خواست تمیزترین خانه را داشته باشد

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره تمیزی نوزده فروردین مصادف با روز جهانی بهداشت است. قصه شب “پیرزنی که می خواست تمیزترین خانه دنیا را داشته باشد”: پیرزنی توی خانه ی کوچکی زندگی می کرد. پیرزن همیشه می گفت:”دلم می خواهد تمیزترین خانه دنیا را داشته باشم.” برای همین هم، صبح تا غروب، کارش آب و جارو...
  3. سیده کوثر موسوی

    قصه فرار حیوان ها

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شایعه هندوستان سرزمین بزرگی است که در قاره آسیا قرار گرفته است. در این کشور دین های مختلفی مانند هندویی، بودایی، اسلام، مسیحیت، یهودیت، سیک، زرتشتی و … پیروان بسیاری دارد. همه ی این مردم با دین ها و زبان های مختلف در کنار هم در صلح و صفا زندگی می کنند. واحد پول...
  4. سیده کوثر موسوی

    قصه دختر باهوش

    قصه کودکانه و آموزنده درباره باهوشی دختر باهوش یک افسانه از دختر مازندران است. مازندران یک استان سرسبز و زیبا در شمال کشور ایران است. در این منطقه جنگلها و دشت های سرسبزی وجود دارد. دریای خزر نیز در کنار این استان است. مردم مازندران به زبان مازندرانی صحبت می کنند و شهرهایی چون بابل، ساری،...
  5. سیده کوثر موسوی

    قصه غازهای بیابانی جادوگر

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره تلاش کرد غازهای بیابانی جادوگر یکی از افسانه های مردم کشور ترکیه است. ترکیه یکی از همسایگان کشور ایران است. اکثر مردم ترکیه مسلمان هستند، ولی اقوام و ادیان دیگری مانند مسیحیان، یهودیان و… نیز در ترکیه زندگی می کنند. پایتخت ترکیه آنکارا است و مردم آن به زبان ترکی...
  6. سیده کوثر موسوی

    قصه من کی بزرگ می شوم

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره بزرگ شدن قصه من کی بزرگ می شوم ؟ : پرویز پالتوی قرمزی داشت. هر روز پالتوش را می پوشید. کلاه سفیدش را سرش می گذاشت و با مادرش به خرید می رفت. در پیاده رو شلوغ جز پاهای مردمی که تند تند راه می رفتند، چیزی نمی دید. پرویز دست مادرش را محکم گرفته بود و فکر می کرد که...
  7. سیده کوثر موسوی

    قصه چرا دماغ خرس های قطبی سیاه است

    قصه ای کوتاه و آموزنده درباره اذیت کردن قصه شب”چرا دماغ خرس های قطبی سیاه است”: زمستان ها، در قطب، خرس سفید قطبی را نمی شود دید. خرس سفیدی از روی یک تکه یخ به روی تکه یخ دیگری می جهد، مثل این است که باد، یک گلوله برفی را از سویی به سویی می اندازد. اگر کنار دریا بایستد، خرس سفید مثل تپه ای است...
  8. سیده کوثر موسوی

    قصه برف بارید

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره برف قصه شب “برف بارید”: صبح که از خواب بیدار شدیم، همه جا سفید بود. شب پیش برف سنگینی باریده بود. آن روز، روز جمعه بود. ابرهای سیاهی که شب پیش آسمان را پوشانده بودند دیگر در آسمان نبودند. آسمان آفتابی و روشن بود. آفتاب به برف‌ها می‌تابید. وقتی که من داشتم از...
  9. سیده کوثر موسوی

    قصه مادر خرسه

    قصه “مادر خرسه” قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مواظبت کردن قصه شب “مادر خرسه”: روزی ” مادر خرسه” با یک کوله بار گلابی از جنگل خارج شد. کلاغی به او رسید و گفت:” مادر خرسه، کجا می روی؟” -به دنبال کسی می گردم تا زمانی که به جستجوی عسل می روم از خرس کوچولوهایم مراقبت کند. کلاغه قارقاری کرد و...
  10. سیده کوثر موسوی

    قصه شاهزاده خانم باران

    قصه ای کودکانه درباره رویا داشتن قصه شب “شاهزاده خانم باران”: پدر مرخصی داشت و می خواست با عموها و پسرعموها به ماهیگیری برود. مادر مرخصی نداشت و باید به سر کار می رفت. دختر کوچولو مرخصی داشت چون عید بود و مدرسه ها تعطیل بودند، اما نمی توانست به ماهیگیری برود، چون پدر می گفت هنوز برای رفتن به...
  11. سیده کوثر موسوی

    قصه کفش

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره وسایل کهنه قصه شب “کفش”: یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربان توی این دنیای بزرگ هیچ کس نبود. آن روز، در آن صبح آفتابی و قشنگ، در جنگل سرسبز و باصفا، حیوان هایی که شب پیش از ترس باران و توفان زود به لانه هایشان رفته بودند حالا یکی یکی بیرون می آمدند تا به دنبال...
  12. سیده کوثر موسوی

    قصه آقای کامپی به گردش می رود

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مهربانی قصه شب “آقای کامپی به گردش می رود”: آقای گامپی در یک خانه قشنگ کنار رودخانه زندگی می کرد. او یک قایق هم داشت. یک روز آفتابی آقای گامپی تصمیم گرفت سوار قایق خود بشود و کمی گردش کند. وقتی سوار قایق شد یک دختر و پسر جلو آمدند و گفتند:” اجازه می دهید ما هم...
  13. سیده کوثر موسوی

    قصه موش و سوسک

    قصه “موش و سوسک” قصه ای کودکانه و آموزنده درباره مواظبت از خود تالش یک منطقه کوهستانی در گیلان است. مردم تالش به زبان تاتی صحبت می کنند و آداب و فرهنگ ویژه خود را دارند. تالشان قصه های زیبایی نیز برای کودکان خود دارند. قصه شب “موش و سوسک”: روزی بود، روزگاری بود. غیر از خدا کسی نبود. یک موش...
  14. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه گرگی در لباس میش

    عنوان: گرگي در لباس ميش روزي روزگاري يك گرگ بدجنس براي پيدا كردن غذا دچار مشكل شد. چون گله اي كه براي چرا به آن كوه و چمنزار مي آمد يك چوپان دلسوز و يك سگ دقيق داشت. آنها مواظب هر اتفاقي در گله بودند. گرگ گرفتار شده بود و نمي دانست چكار بكند تا اينكه يك روز اتفاق عجيبي افتاد. او يك پوست گوسفند...
  15. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه چه کسی تکالیف پلتریک را انجام میدهد

    عنوان: چه كسي تكاليف پاتريك را انجام داد پاتریک هیچوقت تکالفش را انجام نمی داد. او می گفت اینکار خسته کننده است. او هميشه بیسبال و بسکتبال بازی می کرد. معلمش به او می گفت، با انجام ندادن تکالیفت چیزی یاد نمی گیری البته حق با معلمش بود. اما او چیکار می توانست بکند او از اینکار متنفر بود روز...
  16. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه گنج دزد دریایی

    عنوان: گنج دزد دريائي ريش آبي غرغر مي كرد و مي گفت: ده قدم از ايوان و بيست قدم از بوته رز، اينجا . گنج اينجاست . اين خوابي بود كه اون شب جاويد ديد. روز بعد جاويد شروع به كندن زمين كرد او آنقدر زمين را كند كه يك گودال عميق بوجود آمد. او به كندن ادامه داد . هر چه گودال عميق تر مي شود تله خاكي...
  17. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه چشمه سحز خیز خوزدند

    عنوان: چشمه ي سحرآميز روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آميز رسید. خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر كه از اين آب بنوشد كوچك مي...
  18. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه کسی کمک میکند

    عنوان: كسي كمك مي كند يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد.دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجي و يك غاز زرد بودند. يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم . مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك...
  19. fatemeh.AB79

    داستان کودکانه مورچه‌ی بی‌دقت

    عنوان: مورچه بي دقت آن شب برف سنگيني باريده بود . همه جا سرد بود . موچي ( مورچه كوچولو ) و فيلو ( فيل كوچولو ) در خانه خوابيده بودند . بخاري كوچك آنها روشن بود اما نمي توانست همه خانه را گرم كند . موچي گفت : " بايد يك فكري بكنيم كه خانه را گرم كنيم . و بعد گفت : " يك فكر حسابي دارم . ما مي...
  20. !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

    دل نوشته دفترچه خاطرات فاطیماگل | !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! کاربر انجمن رمان ۹۸

    بسم‌الله نام اثر: دفترچه خاطرات فاطیماگل نام نویسنده: ملیکا نصیریان ژانر: عاشقانه، تراژدی مقدمه: دیر یا زود باید قلم به دست می‌گرفتم و برای تو می‌نوشتم؛ دیر یا زود... من، تو و همه می‌خواهیم دردهایمان را به گوش همه کَس برسانیم و من در سکوت دردی را می‌نویسم تا خوانده شود. چیزهایی که شنیده...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا