خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Ern

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/1/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
سن
20
زمان حضور
4 ساعت 14 دقیقه
درخواست ناظر داشتم
رمان تنها
ژانر عاشقانه
خلاصه ای از رمان
یلدا کشو قوسی به کمرش داد و از تـ*ـخت بیرون امد و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد و دستو رویش را شست
و بعد به سمت اشپزخانه رفت لقمه ای گرفت و با شیر برد و روبروی تیوی نشست و مشغول خوردن لقمه و شیر شد ناوهان پیامی روی گوشی اش امد
#ناشناس
_"امشب ساعت ده"
_شما؟
_یه دوست


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

Vega

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
19/1/24
ارسال ها
0
امتیاز واکنش
10
امتیاز
13
زمان حضور
7 ساعت 26 دقیقه
درود به همه‌ی نویسندگان رمان ۹۸

طبق تصمیمات کادر رمان ۹۸ از این پس قوانین تایپ رمان تغییر پیدا کرده است.

قوانین به این صورت است که ما ناظرها را در ژانرهای مختلف و خاص آموزش داده‌ایم.
و شما به عنوان نویسنده حق پیشنهاد ناظر مورد علاقه‌ی خود را دارید!

عزیزان، قبل از تایپ رمان باید ناظری برای شما انتخاب شود.
برای تعیین ناظر رمان اسم رمان، خلاصه و ژانر را نوشته و اگر ناظر خاصی مد نظرتان هست با دلیل نامش را بنویسید.
(اگر ناظری مد نظرتان نیست ما خودمان ناظر را مشخص خواهیم کرد.)
+ اگر ناظر شما در ژانر مربوطه وارد نبود یا وقتش پر بود ناظر دیگری برایتان نقل قول خواهد شد و اگر دلایل شما موجه و وقت فرد آزاد بود ناظر پیشنهادی شما تایید می‌شود.
دقت داشته باشید که ناظر پیشنهادی شما قطعی نیست و مدیر ارشد یا مربوطه ناظر قطعی را در همین تاپیک نقل قول خواهد کرد.


پس از تایید ناظر، شما باید پست ابتدایی خود را به خصوصی (گفتگو) ناظر مشخص شده ارسال کنید. (این گفتگو توسط خود ناظر زده خواهد شد.) و پس از ویرایش‌های لازم و تایید ناظر حق ایجاد تاپیک رمان را دارید.
+شما حق تغییر ناظر خود را ندارید! در صورت جواب ندادن پس از ۵ روز، به مدیر یا سرپرست بخش اطلاع دهید.



ناظر، از پست ابتدایی تا آخرین کلمه‌ی رمان را همراه نویسنده است. نظر داده و حتی در مواردی رمان را ویرایش می‌کند و نویسنده باید با ناظر در ارتباط بوده و تذکرهایش را جدی بگیرد. پس در انتخاب ناظر دقت کنید.

اسامی ناظرها و ژانر مربوطشان:
۱. MaRjAn : فانتزی، مذهبی، اجتماعی، تراژدی، عاشقانه، طنز، ترسناک، جنایی-مافیایی، جنایی-پلیسی (مرخصی)
۲. YeGaNeH : عاشقانه، اجتماعی، تراژدی، طنز، جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی، معمایی، فانتزی، علمی-تخیلی، ترسناک، طنز
۳. -FãTéMęH- :
عاشقانه، فانتزی، علمی-تخیلی، جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی، تراژدی، طنز، مذهبی، تاریخی، اجتماعی، معمایی، ترسناک

4. ~MOHADESE~ : عاشقانه، اجتماعی، تراژدی، جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی، معمایی، فانتزی، علمی-تخیلی، تاریخی، ترسناک (مرخصی)
5.
حدیث امن زاده : عاشقانه، اجتماعی، تراژدی، علمی-تخیلی، طنز، معمایی، جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی، مذهبی
6. Mitra_Mohammadi : عاشقانه، اجتماعی، معمایی، تراژدی، جنایی-پلیسی، جنایی-مافیایی
7. reyhan banoo : عاشقانه، اجتماعی، تراژدی، جنایی-پلیسی، مذهبی

سعی کنید از انتخاب ناظرهایی با ژانرهای داخل پرانتز کم تر استفاده کنید:)
قلمتان مانا



● ° • تیم مدیریت سایت رمان ۹۸ • ° ●
با سلام.
تقاضای انتخاب ناظر توسط مدیریت رو دارم.
عمارت آکاکو
تاریخی، تراژدی
زمستان بود و برف می‌بارید. زمین همچو نو عروسی لباس سفید برتن کرده بود. در این میان اما خبری از جشن و پایکوبی نبود. دست روزگار با تبر به جان مردان سرزمین آکمی افتاده بود و پیکر پیر و جوان بود که همانند سروهای قطع شده بر زمین می‌افتاد. زنان این سرزمین نیز از داغ این زمستان سرد همچو گل پژمرده شده بودند و کودکان در غم دوری پدران و برادران خود بی‌تابی می‌کردند. اما در عمارت آکاکو همه چیز متفاوت بود. عمارت در بهترین منطقه‌ی آکمی ساخته شده بود.
رنگ قرمز عمارت با سفیدی برف می‌جنگید، گویی دیوارهای این عمارت با خون مردمان آکمی رنگ شده بودند. اربابان عمارت آکاکو همیشه به عیش و خوشگذرانی بودند و درد و رنج رعیت برایشان از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نبود.

ابر سیاه تیره‌بختی بر سر خانواده‌ی گِن هم سایه انداخته بود. گِن تنها عضو باقی‌مانده از خانواده بود. ایتسوکی، پدر گِن، معمار عمارت آکاکو بود. هنگامی که ساخت عمارت به پایان رسید، اربابِ آکاکو از کارگر تا معمار عمارت را از دم تیغ گذراند که مبادا نقشه‌ی عمارت به دست کسی بیفتد.
تنها نان آور خانواده‌ی گِن پدر بود و چون از میان برفت، خانواده دچار تشویش و آشفتگی شد.

با گذشت زمان فشار زندگی بیش از پیش شد و مردمان بیشتری در تنگنا قرار گرفتند. ظلم و جور اربابان عمارت خونین، فغان می‌کرد و درهای رحمت و برکت الهی به روی مردمان این سرزمین بسته شده بودند.
قحطی، فقر، قتل عام، فساد، دزدی و بیماری‌های همه‌گیر چنان آتش به جان مردم افتاده بود. رعایا حتی توانایی تامین کردن غذای روزانه‌ی خود را نداشتند چه برسد به مالیات سنگین اربابان.

پل کایتو که روزگاری میهمان خانواده‌ها و عشاق بود به یکباره مبدل به پرتگاه عزرائیل شد. هر روز رودخانه‌ی گیچی، زنان بیوه و کودکانشان را به آ*غو*ش می‌کشید و این پل کایتو بود که نظاره‌گر آخرین وداع این بی‌پناهان می‌گشت.
گوشه، گوشه‌ی سرزمین آکمی بوی مرگ می‌داد، گویی خوشبختی مدت‌ها بود که از این دیار رخت بربسته.

در میان حال و هوای افسرده‌ی آکمی، شعله‌ی کوچکی از امید زبانه کشید. گروهی از رعایا به رهبری فردی گمنام دست به شورش زدند. شورش بارها توسط خاندان چیاکی سرکوب شد اما مردمان آکمی دست از جان خود شسته بودند.
گِن نمی‌توانست سودای انتقام از خاندان چیاکی را ازسرش بیرون کند. اندیشه‌ی انتقام از این خاندان بود او را زنده نگه می‌داشت.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,271
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
با سلام.
تقاضای انتخاب ناظر توسط مدیریت رو دارم.
عمارت آکاکو
تاریخی، تراژدی
زمستان بود و برف می‌بارید. زمین همچو نو عروسی لباس سفید برتن کرده بود. در این میان اما خبری از جشن و پایکوبی نبود. دست روزگار با تبر به جان مردان سرزمین آکمی افتاده بود و پیکر پیر و جوان بود که همانند سروهای قطع شده بر زمین می‌افتاد. زنان این سرزمین نیز از داغ این زمستان سرد همچو گل پژمرده شده بودند و کودکان در غم دوری پدران و برادران خود بی‌تابی می‌کردند. اما در عمارت آکاکو همه چیز متفاوت بود. عمارت در بهترین منطقه‌ی آکمی ساخته شده بود.
رنگ قرمز عمارت با سفیدی برف می‌جنگید، گویی دیوارهای این عمارت با خون مردمان آکمی رنگ شده بودند. اربابان عمارت آکاکو همیشه به عیش و خوشگذرانی بودند و درد و رنج رعیت برایشان از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نبود.

ابر سیاه تیره‌بختی بر سر خانواده‌ی گِن هم سایه انداخته بود. گِن تنها عضو باقی‌مانده از خانواده بود. ایتسوکی، پدر گِن، معمار عمارت آکاکو بود. هنگامی که ساخت عمارت به پایان رسید، اربابِ آکاکو از کارگر تا معمار عمارت را از دم تیغ گذراند که مبادا نقشه‌ی عمارت به دست کسی بیفتد.
تنها نان آور خانواده‌ی گِن پدر بود و چون از میان برفت، خانواده دچار تشویش و آشفتگی شد.

با گذشت زمان فشار زندگی بیش از پیش شد و مردمان بیشتری در تنگنا قرار گرفتند. ظلم و جور اربابان عمارت خونین، فغان می‌کرد و درهای رحمت و برکت الهی به روی مردمان این سرزمین بسته شده بودند.
قحطی، فقر، قتل عام، فساد، دزدی و بیماری‌های همه‌گیر چنان آتش به جان مردم افتاده بود. رعایا حتی توانایی تامین کردن غذای روزانه‌ی خود را نداشتند چه برسد به مالیات سنگین اربابان.

پل کایتو که روزگاری میهمان خانواده‌ها و عشاق بود به یکباره مبدل به پرتگاه عزرائیل شد. هر روز رودخانه‌ی گیچی، زنان بیوه و کودکانشان را به آ*غو*ش می‌کشید و این پل کایتو بود که نظاره‌گر آخرین وداع این بی‌پناهان می‌گشت.
گوشه، گوشه‌ی سرزمین آکمی بوی مرگ می‌داد، گویی خوشبختی مدت‌ها بود که از این دیار رخت بربسته.

در میان حال و هوای افسرده‌ی آکمی، شعله‌ی کوچکی از امید زبانه کشید. گروهی از رعایا به رهبری فردی گمنام دست به شورش زدند. شورش بارها توسط خاندان چیاکی سرکوب شد اما مردمان آکمی دست از جان خود شسته بودند.
گِن نمی‌توانست سودای انتقام از خاندان چیاکی را ازسرش بیرون کند. اندیشه‌ی انتقام از این خاندان بود او را زنده نگه می‌داشت.
باسلام، ناظر شما -FãTéMęH-
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,271
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
درخواست ناظر داشتم
رمان تنها
ژانر عاشقانه
خلاصه ای از رمان
یلدا کشو قوسی به کمرش داد و از تـ*ـخت بیرون امد و به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد و دستو رویش را شست
و بعد به سمت اشپزخانه رفت لقمه ای گرفت و با شیر برد و روبروی تیوی نشست و مشغول خوردن لقمه و شیر شد ناوهان پیامی روی گوشی اش امد
#ناشناس
_"امشب ساعت ده"
_شما؟
_یه دوست
باسلام،
تا زمانی که رمان تحت بررسی شما تایید/رد نشه، امکان درخواست و تعیین ناظر نیست
پس از تایید/رد شدن می‎‌تونید رمانتون مجددا درخواست بدید:rose:
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

Shokoofe_mehrnan

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
2
امتیاز
3
سن
21
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
14 ساعت 33 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر رمان دارم
نام اثر: سبزآبی کبود
ژانر:عاشقانه اجتماعی
نویسنده:شکوفه مهرنان
خلاصه:
خلاصه:«من دیدم
و قسم میخورم که آدمی میتواند شفای آدمی شود
آن را درمان کند و بعد عاشق ..»
وقتی همه چیز به طرز زجر آوری خراب شده
وقتی فکر میکنی هیچ راه دیگه ای باقی نمونده
وقتی هیچ پلی پشت سرت نیست تا برگردی و از اول بسازی ..وقتی غرق شدی
غرق گنـ*ـاه
غرق دروغ
غرق در گذشته
وقتی که بریدی
حتی از خودت!
وقتی که فکر میکنی آخر همه چیزه
وقتی که تو تاریکی مطلق فرو رفتی و در حال خفه شدنی
چشماتِ که دیگه در حال بسته شدنه
یه خط نور..
یه هاله از روشنایی
چشماتو میزنه!


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
Reactions: YeGaNeH

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,271
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر رمان دارم
نام اثر: سبزآبی کبود
ژانر:عاشقانه اجتماعی
نویسنده:شکوفه مهرنان
خلاصه:
خلاصه:«من دیدم
و قسم میخورم که آدمی میتواند شفای آدمی شود
آن را درمان کند و بعد عاشق ..»
وقتی همه چیز به طرز زجر آوری خراب شده
وقتی فکر میکنی هیچ راه دیگه ای باقی نمونده
وقتی هیچ پلی پشت سرت نیست تا برگردی و از اول بسازی ..وقتی غرق شدی
غرق گنـ*ـاه
غرق دروغ
غرق در گذشته
وقتی که بریدی
حتی از خودت!
وقتی که فکر میکنی آخر همه چیزه
وقتی که تو تاریکی مطلق فرو رفتی و در حال خفه شدنی
چشماتِ که دیگه در حال بسته شدنه
یه خط نور..
یه هاله از روشنایی
چشماتو میزنه!
باسلام، ناظر شما reyhan banoo
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

delarabano

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/1/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
1
امتیاز
3
سن
19
زمان حضور
1 روز 23 ساعت 54 دقیقه
نام رمان : این دیونه بی تو میمیره
ژانر : عاشقانه درام فانتزی
خلاصه :
دکتری که عاشق و
دلباخته دختر قصه امون میشه و ماجرا های خانواده هاشون باهاشون دارن باعث شده ازهم دور بمونن مادر پسرک راضی نمیشه که امیر قثه به دلبرش برسه و پسرک را به بهانه ادامه تحصیل به پاریس میفرسته...


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
Reactions: YeGaNeH

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,271
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نام رمان : این دیونه بی تو میمیره
ژانر : عاشقانه درام فانتزی
خلاصه :
دکتری که عاشق و
دلباخته دختر قصه امون میشه و ماجرا های خانواده هاشون باهاشون دارن باعث شده ازهم دور بمونن مادر پسرک راضی نمیشه که امیر قثه به دلبرش برسه و پسرک را به بهانه ادامه تحصیل به پاریس میفرسته...
باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

1joker1

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/1/24
ارسال ها
20
امتیاز واکنش
136
امتیاز
38
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 49 دقیقه
نام رمان: رازهای زمان
نویسنده: joker
ژانر: علمی_تخیلی، جنایی
خلاصه: در شهر پر از راز و اسرار، "پیمان"، مردی با قدرت کنترل زمان، در تحولات ناگهانی با رازهای تاریک مواجه می‌شود. آیا توانایی کنترل زمان به او کمک خواهد کرد یا به سرنوشت ناخوشایندی او را خواهد برد؟ آیا کسی میتواند مانع او شود؟


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH- و YeGaNeH

YeGaNeH

معاونت کل سایت رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
معاونت سایت
  
عضویت
9/1/22
ارسال ها
10,008
امتیاز واکنش
41,271
امتیاز
508
زمان حضور
312 روز 13 ساعت 27 دقیقه
نام رمان: رازهای زمان
نویسنده: joker
ژانر: علمی_تخیلی، جنایی
خلاصه: در شهر پر از راز و اسرار، "پیمان"، مردی با قدرت کنترل زمان، در تحولات ناگهانی با رازهای تاریک مواجه می‌شود. آیا توانایی کنترل زمان به او کمک خواهد کرد یا به سرنوشت ناخوشایندی او را خواهد برد؟ آیا کسی میتواند مانع او شود؟
باسلام، ناظر شما -FãTéMęH-
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا