درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

hanamahdevar · 9/1/24

اسم نویسنده: حنا
درمورد دختری به نام ترنه است که به ظاهر از یه پسر تعمیرکار کار خوشش اومده ولی خب با هدف نزدیک پسره میشه ولی در آخر عاشقش میشه اما یه سری مشکلات پیش میاد که مجبور میشه پسره رو ول کنه و بره دنبال هدفش و خبر نداره که حامله است و وقتی که از زندگی پسره میره میفهمه بچه رو نگهمیداره و بعد ۳ سال بر می‌گرده پیش پسره ولی خب پسره خیلی تغییر کرده
و خب دیگه نمیخواد با دختره بمونه بخاطر کاری که برادر دختره با خواهرش کرده و کاری که خوده ترنه با پسره کرده و نمیتونه باز اجازه بده این دختر بیاد توی زندگیش
و اینم بگم که خیلی از لحاظ ایده واسه نوشتن وادامه دانش و پسر بردن داستان کلی ایده دارم فقط میخوام یه ناظر باشه که اگه ایرادی داشت کارم بهم گوشزد کنه و کمکم کنه.

YeGaNeH · 9/1/24

hanamahdevar گفت:
اسم نویسنده: حنا
درمورد دختری به نام ترنه است که به ظاهر از یه پسر تعمیرکار کار خوشش اومده ولی خب با هدف نزدیک پسره میشه ولی در آخر عاشقش میشه اما یه سری مشکلات پیش میاد که مجبور میشه پسره رو ول کنه و بره دنبال هدفش و خبر نداره که حامله است و وقتی که از زندگی پسره میره میفهمه بچه رو نگهمیداره و بعد ۳ سال بر می‌گرده پیش پسره ولی خب پسره خیلی تغییر کرده
و خب دیگه نمیخواد با دختره بمونه بخاطر کاری که برادر دختره با خواهرش کرده و کاری که خوده ترنه با پسره کرده و نمیتونه باز اجازه بده این دختر بیاد توی زندگیش
و اینم بگم که خیلی از لحاظ ایده واسه نوشتن وادامه دانش و پسر بردن داستان کلی ایده دارم فقط میخوام یه ناظر باشه که اگه ایرادی داشت کارم بهم گوشزد کنه و کمکم کنه.

باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما... :good_luck:

<<maral>> · 12/1/24

سلام خسته نباشید درخواست ناظر داشتم.
نام رمان: ازادی به شرط اسارت
ژانر:عاشقان، معمایی، مذهبی_تاریخی.
خلاصه: داستان حول و محور قبل از انقلاب می گرده.
امیر و نازنین عاشق و معشوقی که بعد سال‌ها به عشق هم اعتراف می‌کنند اما در این میان نه خبری از فاصله طبقاتی هست نه خبری از مخالفت‌های خانواده.
داستان عاشقانه اون‌ها زمانی درگیر تشویش می‌شه که سر و کله یه دختر عاشق پیدا میشه.
کسی که قدرت و اعتبار زیادی داره...
اما امیر برای فرار از عشق اون زن با پرده برداشتن از راز‌های مهمی خودش رو دست زندان بانان اوین می‌ده.

YeGaNeH · 12/1/24

<<maral>> گفت:
سلام خسته نباشید درخواست ناظر داشتم.
نام رمان: ازادی به شرط اسارت
ژانر:عاشقان، معمایی، مذهبی_تاریخی.
خلاصه: داستان حول و محور قبل از انقلاب می گرده.
امیر و نازنین عاشق و معشوقی که بعد سال‌ها به عشق هم اعتراف می‌کنند اما در این میان نه خبری از فاصله طبقاتی هست نه خبری از مخالفت‌های خانواده.
داستان عاشقانه اون‌ها زمانی درگیر تشویش می‌شه که سر و کله یه دختر عاشق پیدا میشه.
کسی که قدرت و اعتبار زیادی داره...
اما امیر برای فرار از عشق اون زن با پرده برداشتن از راز‌های مهمی خودش رو دست زندان بانان اوین می‌ده.

باسلام، ناظر شما reyhan banoo
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما... :good_luck:

نرگس رضازاده · 14/1/24

سلام خسته نباشید وقتتون بخیر درخواست ناظر دارم
اسم رمان=دخترانی از تبار شیطنت
ژانر=علشقانه،کلکلی،طنز،
خلاصه رمان=داستان درباره ۴ تا دوست هست که با یکدیگر در دانشگاهی دور از شهر خود قبول می‌شوند این دختر ها همیشه با کارهایشان لبخند بر لـ*ـب اطرافیانشان می آورند اما همیشه قرار نیست آنها شاد باشند وقتی که در دانشگاه حضور پیدا می‌کنند برای یک بورسیه مجبور به ترک کشور می‌شوند همراه چندی از استادانشان

YeGaNeH · 14/1/24

نرگس رضازاده گفت:
سلام خسته نباشید وقتتون بخیر درخواست ناظر دارم
اسم رمان=دخترانی از تبار شیطنت
ژانر=علشقانه،کلکلی،طنز،
خلاصه رمان=داستان درباره ۴ تا دوست هست که با یکدیگر در دانشگاهی دور از شهر خود قبول می‌شوند این دختر ها همیشه با کارهایشان لبخند بر لـ*ـب اطرافیانشان می آورند اما همیشه قرار نیست آنها شاد باشند وقتی که در دانشگاه حضور پیدا می‌کنند برای یک بورسیه مجبور به ترک کشور می‌شوند همراه چندی از استادانشان

باسلام، ناظر شما reyhan banoo
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما... :good_luck:

Mojgan_a81 · 15/1/24

"به‌نام خداوند قلم"
رمان: ورق خوناب
نویسنده: Mojgan_a81
ژانر: ترسناک

خلاصه:
قلم در جوهری قرمز رنگ فرو می‌رود، کتاب ورق می‌خورد و این قلم است که خود تکان می‌خورد می‌نویسد.
با نوشتن هر کلمه صدای زجه‌ها و فریادها بلند می‌شود؛ هر خطش نفرینیست دهشتناک، قفل و زنجیر می‌بندد و به آتش می‌کشد، مانند زندانی خوفناک آن کلمه‌ها را درون خود جای می‌دهد و در آخر کتاب بسته شده و نفرین خاموش می‌شود.
سکوت همه جا را فرا می‌گیرد، نباید به زبان آورد، ساکت باش، انگار همچون لال‌ها ناتوانی، خواندن یک کلمه از آن همه خاموشی را از بین می‌برد، حتی آوردن یک کلمه بر زبان هم دوباره شروع می‌شود، آزاد می‌کند آن زندان کتابین را، پس ساکت باش!

YeGaNeH · 15/1/24

Mojgan_a81 گفت:
"به‌نام خداوند قلم"
رمان: ورق خوناب
نویسنده: Mojgan_a81
ژانر: ترسناک

خلاصه:
قلم در جوهری قرمز رنگ فرو می‌رود، کتاب ورق می‌خورد و این قلم است که خود تکان می‌خورد می‌نویسد.
با نوشتن هر کلمه صدای زجه‌ها و فریادها بلند می‌شود؛ هر خطش نفرینیست دهشتناک، قفل و زنجیر می‌بندد و به آتش می‌کشد، مانند زندانی خوفناک آن کلمه‌ها را درون خود جای می‌دهد و در آخر کتاب بسته شده و نفرین خاموش می‌شود.
سکوت همه جا را فرا می‌گیرد، نباید به زبان آورد، ساکت باش، انگار همچون لال‌ها ناتوانی، خواندن یک کلمه از آن همه خاموشی را از بین می‌برد، حتی آوردن یک کلمه بر زبان هم دوباره شروع می‌شود، آزاد می‌کند آن زندان کتابین را، پس ساکت باش!

باسلام، ناظر شما -FãTéMęH-
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما... :good_luck:

Ern · 19/1/24

درخواست ناظر

YeGaNeH · 19/1/24

Ern گفت:
درخواست ناظر

باسلام، ناظر شما reyhan banoo
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما... :good_luck:

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

عضو جدید انجمن

معاونت کل سایت رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

معاونت کل سایت رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

معاونت کل سایت رمان ۹۸

عضو جدید انجمن

معاونت کل سایت رمان ۹۸

عضو جدید انجمن

معاونت کل سایت رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین