مشاعره با حرف چ

paria.m · 8/2/22

moh@mad گفت:
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردی نگارم

بدیدی گر فراقش چونم آخر
بپرسیدی دمی حال فگارم

چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید دست داد

moh@mad · 8/2/22

paria.m گفت:
چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید دست داد

چشم گریان تو نازم حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

~XFateMeHX~ · 15/2/22

چنان گشتم از فرقت آن نگار

که بر من ز عشقست بلغار غار

( عنصری )

~XFateMeHX~ · 15/2/22

چراغی کهنه ام، وقت است خا موشم کنی، کم کم

مـــن آن افسانـــه ام بایــــد فرامــوشم کنـی، کم کم

مهدی عابدی

~XFateMeHX~ · 15/2/22

چنین گفت رایش به من تازه کن

بیارای مغزش به شیرین سخن

( فردوسی )

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چون من دو هزار عاشق اندر ماهی

می کشته شوند و بر نیاید آهی

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چو بینی یتیمی سر افکنده پیش

مـــده بـ*ـو*سه بر روی فرزنـد خویش

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چو دیدم خوار خود را از در آن بی وفا رفتم

رســـد روزی که قـــدر من بداند حالیا رفتم

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چون خود نکنی چنان که گویی

پنــــد تــــو بــــود دروغ و ترفنـــد

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست

گــــر ترک جفــا را نکنـــی شرط وفا نیست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی