مشاعره با حرف چ

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چـادر سیاه روی سرت، مثل اینکه … آه

مهتاب می شوی وسط یک شب سیاه

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چند ازین لاف و بارنامهٔ تو

در چنین منزلی کثیف و نژند

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چقدر خسته ام از این دقیقه های پاپتی

از امتــــداد خستــه ی کلاف بی عدالتی

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چشم عیار پیشه تو بریخت

بسر غمزه خون عیاران

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

چــــراغ خلــــوت این عـاشق کهـــن باشی

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چنان گشتم از فرقت آن نگار

که بر من ز عشقست بلغار غار

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چراغی کهنه ام، وقت است خا موشم کنی، کم کم

مـــن آن افسانـــه ام بایــــد فرامــوشم کنـی، کم کم

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چنین گفت رایش به من تازه کن

بیارای مغزش به شیرین سخن

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چشم اگر پوشیده باشد، دل نمی گردد سیاه

بیشتر، تاریکـــــی این خانه از دام است و بس

~XFateMeHX~ · 17/2/22

چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی

تا هوای نفس تو در راه دین دارد قرار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی