مشاعره با حرف چ

~ĤaŊaŊeĤ~ · 18/12/21

چو عشق را تو ندانی بپرس از شب‌ها
بپرس از رخ زرد و ز خشکی لـ*ـب‌ها

moh@mad · 18/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
چو عشق را تو ندانی بپرس از شب‌ها
بپرس از رخ زرد و ز خشکی لـ*ـب‌ها

چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین

Mahii · 30/1/22

moh@mad گفت:
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین
گریه ی لیلی کنار بسـ*ـتر مجنون ببین

بر نتابید این دل نازک غم هجران دوست
یارب این صبر کم و آن محنت افزون ببین

مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا
چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین

چشم اگر پوشیده باشد،دل نمی گردد سیاه

بیشتر، تاریکی این خانه از دام است و بس

paria.m · 2/2/22

Mahii گفت:
چشم اگر پوشیده باشد،دل نمی گردد سیاه

بیشتر، تاریکی این خانه از دام است و بس

چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است

Mahii · 2/2/22

paria.m گفت:
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

moh@mad · 6/2/22

Mahii گفت:
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشی

paria.m · 7/2/22

moh@mad گفت:
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشی

چو بفروختی از که خواهی خرید
متاع جوانی به بازار نیست

moh@mad · 8/2/22

paria.m گفت:
چو بفروختی از که خواهی خرید
متاع جوانی به بازار نیست

چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری
نوشیدنی شوق او در کام و نامش در زبان میری

چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی
جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری

paria.m · 8/2/22

moh@mad گفت:
چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری
نوشیدنی شوق او در کام و نامش در زبان میری

چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی
جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

moh@mad · 8/2/22

paria.m گفت:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردی نگارم

بدیدی گر فراقش چونم آخر
بپرسیدی دمی حال فگارم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین