مشاعره با اشعار فریدون مشیری

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
در بهشت آرزو، ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن

نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت ان شب و شیهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم

. faRiBa . · 24/8/20

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم

Arnosh · 24/8/20

13f82 گفت:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم

می روی چون بوی گل از برم
رفتنت کی می شود باورم
بوده ای چون تاج گل بر سرم
تا ابد یاد تو را می برم

. faRiBa . · 24/8/20

Arnosh گفت:
می روی چون بوی گل از برم
رفتنت کی می شود باورم
بوده ای چون تاج گل بر سرم
تا ابد یاد تو را می برم

من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم

Arnosh · 27/8/20

13f82 گفت:
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم

می زند من را زمین
می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!

. faRiBa . · 27/8/20

Arnosh گفت:
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

Saghár✿ · 28/8/20

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم

ronak.a · 28/8/20

Saghar گفت:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گنـ*ـاه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام

. faRiBa . · 29/8/20

من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت

Saghár✿ · 29/8/20

تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
به آن تندي که آتش مي دواند شعله در نيزار
به آن تلخي که مي سوزد تن ايينه در زنگار
دارد از درون خويش مي پوسد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

حامی انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

سرپرست بخش عمومی

کاربر فعال انجمن

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

سرپرست بخش عمومی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین