مشاعره

moh@mad · 13/7/20

تا نقش تو هست در ضمیرم
نقش دگری کجا پذیرم
آن هندوی چشم را غلامم
وآن کافر زلف را اسیرم

niloofar.H · 15/7/20

مد گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

Mana · 15/7/20

نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد

من فرق دارم · 15/7/20

دنیا همه هیچو اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

Asal_Zinati · 16/7/20

من فرق دارم گفت:
دنیا همه هیچو اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

چراغی کهنه‌ام، وقت است خاموشم کنی کم کم
من آن افسانه‌ام باید فراموشم کنی کم کم
***

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! · 16/7/20

من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم

Asal_Zinati · 16/7/20

Melika Nasirian گفت:
من راه تو را بسته
تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست
وقتی همه دیواریم

من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
***

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! · 16/7/20

می‌روی و گریه می‌آید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد

Asal_Zinati · 16/7/20

Melika Nasirian گفت:
می‌روی و گریه می‌آید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد

در نماز و در رکوع و در سجود
سر بجنبد دل نجنبد این چه سود
***

moh@mad · 16/7/20

در آن مجلس که جام عشق نوشند
کجا پند خردمندان نیوشند
خداوندان دانش نیک دانند
که مدهوشان خداوندان هوشند

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی