رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
صورتش داشت تغییر میکرد! چشمهاش از اون رنگ سرخ و ورمکرده، داشت عادی میشد. عادی مثل چشمهای انسان و کمکم رنگش قهوهای رنگ شد. رگهایی که توی صورتش بیرون زده بودن داشتن محو میشدن، انگار داشتن زیر پوستش میرفتن! نیشهای وحشتناک و تیزش هم توی دهنش فرو رفتن و فقط پوستش همونطور رنگ پریده باقی...
چشمهای سرخِ ورم کرده، رگهای بیرونزده، نیشهای تیزِ بیرون اومده از دهن، پوستی به سفیدی برف و چهرهای به درندگی یک شیر گرسنه! این دیگه چه موجودیه؟
انگار مؤنث بود، چون چیزی شبیه شال روی سرش بود؛ اما تمام موهاش بیرون ریخته بودن.
قبل از اینکه بخوام برای جواب سؤال اینکه چه جونوریه کنکاشش کنم،...
یک روز خستهکننده و سخت دیگه!
وارد خونه شدم و در رو محکم بستم. کتونیهای مشکی رنگم رو با پاهام درآوردم و بدون اینکه اونها رو داخل جاکفشی طلایی رنگ کوچیک و چوبی گوشهی در بذارم، همونجا رهاشون کردم و پا به آپارتمان هشتاد و هفت متریم گذاشتم.
شال نخی کرم رنگم رو درآوردم. کش موهای کوتاه...
...این داستان را بنویسی؛ اما پایان این داستان چیست؟ میخواهی چهطور تمامش کنی؟ اصلاً کدام را انتخاب میکنی؟ مرگ؟ یا زندگی؟
(نکتهی مهم: دوستان! اگه جلد اول این رمان رو هنوز نخوندید؛ حتماً قبل از خوندن این جلد، جلد اول رو که با همین عنوان هست مطالعه بفرمائید! با تشکر.)
#جلد_دوم_اصیل_و_خونخوار