خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت2

  1. در حال تایپ رمان انگارین | حوری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 با راهنمایی چند نفر به چادری که برپا بود، رفتم. دلم می‌خواست، زیر چشمی اطراف رو نگاه کنم تا از اوضاع سر در بیارم، اما از لو رفتن می‌ترسیدم. سرباز‌ها از چادر بیرون رفتن و معدود افرادی داخل موندن. دختری که بانی نجاتم شده بود، با اون لباس‌های عجیبش، به سمتم چرخید و گفت: - بانو؟ همه رفته‌اند...
  2. بردیا مهرزاد

    در حال تایپ رمان دریا زیر آوار | بردیا مهرزاد کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 اه روانی! آخه الان باید این حرفو بزنی؟ می‌ذاشتی دوتا لقمه غذا کوفت کنم بعد؛ البته بدم نشد خودش بهونه دستم داد که زودتر جیم شم، من که به گشنه خوابیدن دیگه عادت کرده بودم. وایستادم کنار خیابون و سوار اولین تاکسی شدم. وای الان باید غرغرهای اهالی خونه رو تحمل می‌کردم؛ واقعا چرا نمی‌فهمن که...
  3. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 مادرم؛ اما به نقاشی خیره شده بود. نقاشی‌ای که یک مرد، زن و پسر بچه‌ای در آن کشیده بودم؛ خودم، مادر و پدرم را. زمزمه‌ی آرامش را می‌شنوم: - این نقاشی برای یک پسربچه‌ی چهار ساله زیادی فوق‌العاده است. توهم مثل اون توی نقاشی استعداد داری. با آن سن کمم نمی‌دانستم در مورد چه کسی صحبت می‌کند و...
  4. zahra1400m

    در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 بالاخره هفته تموم شد و پنجشنبه رسید. کلاس های من شنبه تا سه‌شنبه بود و سه روز هم تعطیلی داشتم. صبح پنجشنبه خماری خواب رو با یک دوش آب گرم از خودم دور کردم. به پدر و مادرم که مشغول صبحانه خوردن بودن، سلامی کردم و روی یکی از صندلی های چرخ‌دار اپن نشستم. پدر دستی به ریش‌ مشکی‌اش که کمی سفید...
  5. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت2 (ترگل) با وجود پیچیده بودن زندگی ام باوجود دردهایم زخم های لبریز شده همه رو پشت سرم رها کردم باقلبی نا آرام وارد شدم. داداش اینم لیست دانشجو های دانشگاه مهرگان رو درآوردم.‌ با دست اشاره‌ ی ریزی کرد که می تونی بری. راستی اسم دختری رو نام برند مثل این که گفته بودند دختر فوق...
  6. Shaghayegh_G

    در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 تفاوت سنیمون کمه واسه همین، باهم خیلی جوریم و من یه سال ازش بزرگترم. یهو با یاد ناهار زدم زیر ترمز که اذین دیر متوجه شد و محکم خورد بهم که جفتمون پهن زمین شدیم. با ناله و عجز کشدار گفتم: - اذین حواست کجاست؟! اذین با لبخند دندون نما گفت؛ - همینجا... با خنده گفتم: - خیر سرت میخوای دبیر...
  7. Niya.Hamzehei

    در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 تا اینکه رسیدیم، بابا برای مامان قضیه رو تعریف کرد. مامان داشت از خوشحالی بال درمیاورد؛ ولی، من ... دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم شکست؛ شر شر اشک‌ بارید. نگاهی به خونه‌ی کوچیک و گِلیمون انداختم؛ من خان‌زاده رو نمی‌خواستم اما... شاید برای پدر و مادرم باید یکاری می‌کردم! بابا با خوشحالی...
  8. ~ریحانه رادفر~

    V.I.P رمان ذُهول (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت2 سرش به شدت درد می‌کرد. باید به دنبال مادرش و شهرزاد می‌رفت. با خودش گفت: «فقط کافیه برسم خونه؛ یه قرص می‌خورم و می‌خوابم.» پرونده قتل‌های این چند وقت که بی‌ربط به هم نبودند به شدت ذهنش را مشغول خود کرده بود. داخل اتوبان پیچید. دستش را به سمت یقه کت زغال‌سنگی برد و مرتبش کرد. با دیدن دختری...
  9. Ashly

    در حال تایپ رمان مهره‌های گمشده | Ashly کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 «سموئل» به دنبال خواهرم می گشتم بعد از یک سال خبر رسیده بود که اون کجاست و اینم فهمیده بودم به دنبال جیک می گرده تا زندگی منو نابود کنه ! اما من نمی زارم این اتفاق به این آسانی ها رخ بده ! ولی باید ماه کامل برگردم، ماه کامل بهم می فهموند که من چه موجودیم یک درنده ، خون خوار و از همه مهم...
  10. ~ریحانه رادفر~

    ✺اختصاصی رمان تروما‌ی‌تلخ (جلد اول) | ~ریحانه رادفر~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    «سخنانی که هر شخصیت با خودش و یا در ذهنش می‌گوید داخل «» قرار می‌گیرند.» #پارت2 دست چپش را به پیشانی عرق کرده‌اش کشید و زیرلب زمزمه کرد: - آخیش! تخلیه شدم. وارد اتاق بیست متری‌اش شد و به‌سمت تـ*ـخت‌اش که کنج اتاق بود رفت. خودش را روی تـ*ـخت پرت کرد ‌و نگاهی به دور و اطراف اتاقش انداخت و نگاهش بر روی...
  11. Setayesh.th

    در حال تایپ رمان گذرگاه زمان | setayesh.th کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت2 خسته رو تـ*ـخت دراز کشیدم و طولی نکشید که خوابم برد...با صدای خش خش بـ*ـغل گوشم چشمامو باز کردم و حدیثو دیدم که پشت میز نشسته بود و عمیق به مونیتور روبروش خیره شده بود.حدیث دختری با چشمهای درشت قهوه ای و بینی کوچیک و لـ*ـب های درشت قلوه ای بود.موهای لـ*ـخت مشکی رنگش تا روی کمرش بود و اونو...
  12. هلیا

    در حال تایپ رمان فرودگاه ممنوعه | کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 #رمان_فرودگاه_ممنوعه در این جاده چیزی وجود ندارد و هر چقدر به جلو می روم، به چیزی نمی رسم، جز خاک و چند سنگ؛ حتی گیاهی هم پیدا نمی شود. به یاد نمی آورم در طول عمرم به چنین جایی آمده باشم. اینجا کجاست؟ سوال های زیادی در ذهنم وجود دارند که به نظر همه شان بی پاسخ می آیند؛ مخصوصا یک سوال که...
  13. •| α ƴ đ α ώ |•

    در حال تایپ رمان قلب سفید شیاطین | •| α ƴ đ α ώ |• کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت2 بعد از گذشت چند دقیقه ملوری وارد شد و استیون دوست دخترش رو سوپرایز کرد. حدود های ساعت 1 بامداد بود که دور دور کردن ها تموم شد. بوقی زدم تا دروازه ی عمارت باز بشن. وارد باغ که شدم سکوت شب و آرام و خلوتی عمارت نشانه از عصبانیت پدر بود. اون روی نظم کارهام به شدت حساس بود. جلوی عمارت ماشین رو...
  14. Mounes Hasanpour

    در حال تایپ رمان قعر حقیقت | mounes کاربر انجمن رمان ۹۸

    خب اول از همه ممنون از تشکرهاتون. بعد اینکه؛ این پارت کمی طولانیه، اون هم به این دلیل که زودتر در جریان داستان قرار بگیرین. آماده‌این؟ #پارت2 گوشی را روی میز آشپزخانه پرت کردم. تقریبا تمام کارهای اولیه را انجام داده بودم. خوراکی‌ها در یخچال بودند، جز چیپس و پفک که آن‌ها را در کمد گذاشته بودم...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا