رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...دنبال من میگردند، رد پای خاطراتم را دنبال میکنند و به درخت بیدی میرسند.
درختی که به زیر آن نجوا هایی عاشقانه زمزمه کرده بودیم و قول این که هرگز از هم دست نکشیم...
اما نشد
روزگار چرخید تا زیر همان درخت، تنهایی و تکه کاغذ به دست با خود عهد ببندم که دیگر هرگز حصار دور قلبم را پایین نیاورم...
مدتیست می اندیشم در تنهایی
که چه زود گذشت احوال خوبمان
ساعتهایی را که درکنارت بودم
خاطراتش ربود از من حس و حال آن لحظات را
که چه خوش بود لحظه هایمان
که چه زیبا بود لبخند هایمان
نامرد همه را ربود
و حالا در سیاه چال تنهایی هایم
محکوم به شمردن این به تاراج رفته های پر دردم...
#قلمِ_گل
...ندادی.
دلگیر شدم. دلگیر از این که همانقدر که من میخواستمت مرا نخواستی...
اما بخشیدم. چون حق انتخاب داشتی... چه کسی گفت بخشش همیشه از بزرگان است؟
منِ کوچک اما بخشیدم...
تورا به خود بخشیدم...
تا شاد باشی و خوشحال...
بی آنکه فکر کنم چه بر سر خود می آورم...
آری بیخیال این دل شکسته و عاشق...
#قلمِ_گل
...دلنوشته: ریتم عشق بد است
نویسنده: goli.e
ژانر: عاشقانه
مقدمه: تو برایم همانند ققنوس میماندی. همانقدر اسطوره! همانقدر خاص و نایاب! و همانقدر یاری رسان!
اما زمانی رسید که همانند زال، پرت را برای کمک آتش زدم، اما نیامدی!
و من ماندم میان کوهی از درد و گمشده در خاطراتی که جان میکاهد مرورشان!
#قلمِ_گل
...پوشیده شده از آسفالت سیاه رنگ میره...
توی تلفنی که هر عکس و پیامی رو پاک میکنم باز هم یه جای دیگش چیز جدیدی ظاهر میشه...
توی آسمون خراشایی که منتظر اتمام ساختشون بودیم تا بریم بالاش و منظره شهرو تماشا کنیم...
میبینی؟.... این پیشرفتا همش برای من عذابن چون مدام خهمه چیز جلوی چشمم رژه میره...
همه دردا یه درمونی دارن
شکستگی استخونو گچ میگیرن
دندون خرابو میکشن
جای بردیگیو بخیه میزنن
سوختگی رو ضدعونی میکننو میبندن
در رفتگی رو جا میندازن
خراشها رو با دارو درمان میکنن
ولی یه سوال...
دلی که بشکنه و کبودشه رو چطوری درمون میکنن؟... :)
#قلمِ_گل
...حرص میخورن)
کاملا درست بود...
ولی دلیل این پیر شدن و حرص خوردن برای این نیست که میتونستن جواب بهتری بدن یا محکم تر حرف بزنن...
برای اینه که فکر میکنن میتونستن جلوی اون اتفاق رو بگیرنو کوتاه بیان تا نه دلی بشکنه، نه قلبی سیاه شه، نه کسی رو از دست بدن تا مجبور به تحمل این تنهایی باشن...:)
#قلمِ_گل
...و قلبت مریض نیست...
دوست نداری رویای کسی رو خاکستر کنی...
حاضری خودت درد بکشی تا درد بد گویی و زخم زدنو دل شکوندنو به جون کس دیگه ای نندازی اون موقعس که قلبت منجمد میشه و بی گریه کردن فکر میکنی...
فکر میکنی و تصمیم میگیری و آدما رو از زندگیت حذف میکنی و با منطق خودت راهتو ادامه میدی... :)...
...دور بندازی...
زخم تیکه ای از قلبته...
زخم اگر نباشه قلبتم نیست...
زخم اگر نخوای باشه باید قلبتو بکنی و دور بندازی...
قلبتو چطوری میتونی دور بندازی؟...
زخم و قلب هر دوشون یکی هستن...
منتها قلب من یه تفاوتی داره...
وقتی از زخم اشباع شد...
به جای خون...
غیر نفرت و درد چکه میکنه ازش... :)
#قلمِ_گل
...وقتیم که دستت میره برای خراب کردن اون دیوار، مغزت با نشون دادن یه خاطره جلوتو میگیره...
و تو ام با لبخند استقبال میکنی چون که از حماقتت جلو گیری کرده تا اینبار توی یه اتاق سفید با دستای بسته شده و یه مشت قرص آرام بخش و دکترایی که سعی دارن از دیونه تر شدنت جلو گیری کنن، پیدات نکنن... :)
#قلمِ_گل
...خودت بجای اونا میسوزی و خاکستر میشی...
ولی دردناک ترین بخشش اونجاس که تصمیم میگیری خودتو راحت کنیو همه چیزو فراموش کنی ...
زندگیت میوفته روی یه موج از ریپیت ...
و همه چیز از اول هی تکرار و تکرار میشه...
خدایا دوربین مخفیه؟
یا داری شوخی میکنی؟...
اگر شوخیه داره به قیمت جونم تموم میشه...:)
#قلمِ_گل
...یه تصادف جمله متاسفم خدا رحمت کنه، تا به همه بفهمونه که دیگه جام راحته و نمیتونید منو بیشتر از این نابود کنید ...
حماقت خودمون بود که اعتماد کردیم و واسه اونی که برامون عقب گرد کرد ده کیلومتر دویدیم ...
کاش زود تر میفهمیدیم ...
مثل وقتی که هر گردی گردو نیست...
"هر آدمی هم انسان نیست"...
#قلمِ_گل
...باشن...
باید خنجر بزنی، اعتمادارو بشکنی، تظاهر به چیزی که نیستی کنی...
باید خودخواه و مغرور باشی، باید خودبین و فارغ از تعهد باشی تا به فکرت باشن...
این روزا، اگر صادق و بی ریا باشی...
اگر مهربون و عادل باشی...
اگر متعهد و یک دل باشی... "تنهایی" :)...
...این آدم وجود نداره...
فکر میکنی یه قدیسه به تمام معناست...
و درست وقتی بتشو میسازی و میزاری وسط قلبت تا طوافش کنی و بپرستیش ...
با تیزی حرفاش قلبتو کبود میکنه، میسوزونه و پاره میکنه...
اونموقع تو میمونی و یه سـ*ـینه تو خالی و قلبی که دادی، تا بهش عشق بورزن ولی...
خاکسترشو تحویل گرفتی... :)
#قلمِ_گل
...وارد قلبشون میشی خون چکه میکنه ...
این خون نشونه عشق و دوست داشتن نیستا ...
این خون نشونه سر باز کردن زخمای قدیمیشونه...
انقدر از این زخما اشباع شدن که وقتی این زخما سر باز میکنه ...
این قرمزی توی صدم ثانیه به سیاهی قلبشون قالب میشه...
و این بیشتر از هر سیاهی و تنفر خالصی درد داره... :)
#قلمِ_گل
گاهی قلب سیاه ها هم دلتنگ میشن :
دلتنگ احساسات گذشته
ظاهرشون تو گذشته
آدمای گذشته
خاطرات گذشته
به همین دلیل عصبی تر میشن، سنگ ترن میشن، سرد تر میشن، خشن تر میشن...
و دقیقا وقتی که میرن جلوی آینه ...
تموم دق و دلیشونو سر تصویرشون داخل آینه خالی میکنن ... :)
#قلمِ_گل
...که قلبشون سیاه شده و احساس ندارن ولی بین گریه هایی که هیچ نشونی از احساسات نداره بلند میخندن و بعد از سی ثانیه به یه بی تفاوتی مطلق میرسن و به یه جا خیره میشن...
با اینا کناری نداشته باشین چون اینا یه زمانی یه جایی بد شکستنو ...
وقتی که با تیکه هاشون دوباره خودشونو ساختن یکی دیگه شدن... :)...
...چیزی که راحت به دست میاد شک کنه...
چه پول و زندگی...
چه آدما و احساسات ...
حلا اگر چیزای دیگه باشه یکم راحت تر میشه کنار اومد اما راجع به احساسات پیشنهاد میکنم جدیش بگیرین...
چون تاوان اعتماد به بعضی ها بہ قیمت از دست دادن خیلی چیزها تموم میشہ...
حتی ممکنه قیمتش سیاه شدن قلبتون باشه... :)...
...یکیو زیر سوال میبری...
بیشتر جذاب به نظر میایی و جلب توجه میکنی...
اما کافیه صادق باشی...
راست بگی و مهربون باشی...
آرامش بقیه رو به خودت ترجیه بدی...
جوری میشکننت و نابودت میکنن که اگر خورده هاتو همراه با آب بریزی تو صافی ...
آب پشت صافی میمونه...
اما خورده های تو ازش رد میشه... ! :)
#قلمِ_گل