خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع شاکی شدم:
- یعنی چی؟من می‌گم نمی‌خوام جلوی سامان ضایع بشم شما می‌گین من برم تو؟
دماوند با پوزخند گفت:
- تو باختی! از همه زودتر جا زدی ترسوی بزدل.
با حرص داخل رفتم و متوجه شدم که خانواده ی بهرامی‌و طاهری و خلاصه همه به جز فاریا و معصومه خواب بودند. لبخند شیطانی زدم و لباس هایم را سریع عوض کردم و همه ی ماجرا را برای فاریا و معصومه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شما کلاس دهم بودی، کنکور داده بودی؟چه سوال بی ربطی پرسیدین!
این بار اخم نکرد و مانند همیشه با پوزخند نگاه کرد و گفت:
- می‌خوای من رو بکوبی؟
من هم که رسمی‌یا صمیمی‌ام مشخص نبود. یک بار دوم شخص مفرد و بار دیگر دوم شخص جمع! بی تفاوت گفتم:
- مطمئنی فیزیک هسته ای خوندی؟لیسانس رویابافی بیشتر بهت میادا.
برخلاف تصورم خندید. . منتظر ماندم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلند شدم و با لبخندی بی معنی گفتم:
- من اصولا به هیچ دستوری توجه نمی‌کنم. روز خوش استادِ عقب مونده!
هنوز نگاه مغرورم را از او دریغ نکرده بودم که با مخ روی زمین افتادم؛ البته روی زمین که نه، روی گِل! دوست داشتم روی خودم و این زندگی بالا بیاورم. . . سامان خندید و گفت:
- کمک نمی‌خوای؟
گلی شدن لباسم به کنار، این عذاب الهی چرا باید درست در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
من هیچ تلاشی برای تلافی نکردم ؛ اما سامان تا جان در بدن داشت، دما و کیا را ضایع می‌کرد. کافی بود حرفی بزنند تا با بلدوزر از روی آنها رد شود و آسفالتشان کند. . . ؛ اما من بی خیال شده بودم. همین که سامان حرصشان می‌داد کافی بود. . . چون با کیا و دما قهر که نه؛ اما سرسنگین بودم همه ی وقتم را با فاریا می‌گذراندم و به این نتیجه رسیدم که اگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
- از کی همو می‌شناسن؟توی همین دو روز عاشق هم شدن؟!
با نیشخند گفت:
- این دو روز؟سام یه ساله که شیرین رو می‌شناسه!
شیرین؛ شیرینی که آمده بود تا زندگی را زهرمار من کند. شیرینی که برای سام شیرین شده بود... نه من تحملش را نداشتم. نمی‌گذاشتم!
-دو سال پیش با معین قرارداد بستیم. چند وقت بعد که شیرین از کانادا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
چرا سام به من نگفته بود که یک سال است چشمش کسی را گرفته است؟! کاش قبلاً تصمیم به ازدواج می‌گرفت. کاش وقتی دوستش نداشتم ازدواج می‌کرد. کاش وقتی بچه سال بودم ازدواج می‌کرد. شاید الان احمقانه به نظر بیاید ؛ اما آن موقع فکر می‌کردم بدون شک به عاقبت سیندرلا دچار می‌شوم. من خودخواه بودم و فقط به خودم فکر می‌کردم. اصلا به سام فکر نمی‌کردم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حرکاتم داشتند هیستریک می‌شدند:
- من حاضرم همه ی محبتم رو به پاش بریزم. قدر چهل سال!
حرفش سوزاندم:
- سام محبت تو رو نمی‌خواد!یه مدل محبتی می‌خواد که تو نمی‌تونی بهش بدی!
آنقدر احمق و چشم و گوش بسته نبودم که منظورش را نفهمم. (انقدر بدم میاد توی رمان دختره همیشه می‌گه منظورش رو نفهمیدم در حالیکه آخر خط خطیه!)مغزم تعطیل شده بود. نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمیه:هنوز هم سیگار می‌کشی؟
البرز:هیچ چیز جز سیگار آرومم نمی کنه.
سمیه:چرا می‌خواستی باهام حرف بزنی؟
البرز: عجله داری.
سمیه: نمی‌خوام کسی من رو با تو ببینه، مخصوصاً دماوند.
البرز: پسر خوبی داری. قیافه اش یه خورده آشناس. انگار می‌شناسمش.
سمیه:سکوت.
البرز:حالا چرا اسمش دماونده؟
سمیه:پیشنهاد باباش بود.
البرز:من رو خر فرض نکن سمیه. مطمئنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین که به سمت من برگشتند، سریع جیم شدم و به اتاق خودم پناه بردم که دیدم معصومه و فاریا تا کله در گوشی فرو رفته اند. متوجه حضور من نشدند. همان پشت در نشستم. دماوند پسر چه کسی بود؟ البرز؟یعنی واقعا دماوند پسر البرز بود؟اصلا دماوند چرا دنبال پدر می‌گشت؟این امکان نداشت!آه کاش می‌توانستم از سمیه بپرسم!و او هم حتما جواب من را می‌داد!! آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
با حرص رو به سام گفتم:
- چیه؟می‌خوای بگی می‌خوای ازدواج کنی؟
سام با مهربانی گفت:
- آره.
با حرص بیشتری غریدم:
- با شیرین جون هم حتما؟
سام بی توجه به صورت حرصی من با لبخند گفت:
- دقیقا. دیدی چه خانم خوبی بود؟متشخص و همه چی تموم.
بی خیالی سام به اعصابم فشار آورد و بلند گفتم:
- تموم؟هه! من نمی‌ذارم تو ازدواج کنی!
اگر بگویم از تعجب چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli و Hamed.NM
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا