خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سقلمه ای از سوی فاریا دریافت کردم:
- عوضی تو نباید به من می‌گفتی که بابات پشت سرمه؟
از اینکه به جای لفظ سام، از کلمه ی پدر استفاده کرده بود، ناخودآگاه لبخند کوتاه و محوی روی لـ*ـبم نشست. بی خیال و بی تفاوت شانه ای بالا انداختم و گفتم:
- مگه خودت نگفتی یه بی شعورم؟دیگه اینم جز اخلاقای بی شعوریمه.
فاریا ادایم را درآورد و شانه هایش را بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
الی؟
-بله؟
-الی؟
-فیلم عاشقونه اس بگم جانم؟
خندید:
- وای نمی‌دونی خر!یه فیلم دارم معرکس. پر از صحنه؛ عالی!توپ!
نگاه من و البرز به هم پیوند خورد و نگاه فاریا و سام!البته سام دورانی نگاهش را از من و فاریا به جاده می‌دوخت... این فاریای خنگ تا سوتی ندهد که آرام نمی‌گیرد. نمی‌دانستم فاریایی که هیچ وقت سوتی نمی‌داد، امروز چه مرگش شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده ام گرفته بود و از طرفی درک نمی‌کردم هدف فاریا از گفتن این اسم چه بود!معلوم بود که می‌خواست به سام و البرز بگوید فضول ؛ اما آنها به این اسم شک نمی‌کردند و نمی‌فهمیدند که سرکار هستند؟سام متعجب گفت:
- فضول ها؟این اسم چه ربطی به کهکشان راه شیری داره؟
البرز جهت تاکید:
- دقیقا.
فاریا ؛ اما طبق معمول زرنگ تر از آن حرف ها بود:
- داستان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
اولین شوک:
خانواده ی بهرامی. از اقوام دور البرز و از کلینیکی که سام جدیداً با آن قرارداد بسته بود. پدر خانواده، پولدار، تحصیل کرده ی فرنگ، معین بهرامی، دکتر چشم پزشک!مادر خانواده، شیک پوش، توران جان، خانه دار! پسر خانواده، نخبه ی مملکت، عقل کل، مخ فیزیک هسته ای، س؛ امان بهرامی! و ؛ اما بلای جان، ملکه الیزابت، سیرینتی پیتی، شیرین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شوک دوم:
خانواده ی طاهری از راه رسیدند، با اسپورتیج قشنگشان. من سریع پله ها را پائین آمدم. خانواده ی بهرامی‌هنوز در نشیمن نشسته بودند و البرز و سام مشغول صحبت با آنها بودند. با دیدن سام که مشغول صحبت با شیرین بود اخمی‌کردم و خواستم بگویم سام که دیدم ضایع است برای همین گفتم:
- بابا خانواده ی طاهری اومدن.
سام معذرت خواهی کرد و همراه من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شوک سومی؛
فاریا متعجب با دماوند و معصومه سلام علیک کرد و بعد رو به من گفت:
- کی هستن؟
به دماوند اشاره کردم و گفتم:
- دماوند
و بعد به معصومه اشاره کردم و گفتم:
- معصومه!
فاریا دهانش را کج کرد:
- مختصر و مفید!زحمت افتادی!
و من اصلا حوصله نداشتم. کلافه گفتم:
- داستان داره بعداً می‌گم.
فاریا خواست چیزی بگوید که مات رو به رو شد. پس از چند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~ریحانه رادفر~، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شوک چهارم:
این شوک به من وارد نشد. بلکه شوکی وارده بر سمیه و البرز بود. البرز را می‌دیدم که مشکوک به سمیه نگاه می‌کرد و سمیه هم با شرم و هراس، چادر را روی صورتش می‌کشید. هل کرده بود انگار. البرز ناگهان خشمگین و البته با عرض معذرت از خانه بیرون زد. دیدم که به تراس رفته بود و سیگارش را بیرون کشیده بود. . . یاد حرف های سام افتادم.
- تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
عاشق کیاوش بودم که فرقی برایش نداشت و هر دیوانه بازی ای را قبول می‌کرد. خلاصه دست یکدیگر را گرفتیم. کیاوش وسط و من و دماوند در طرفین. پاچه های شلوارمان را بالا زدیم و با همان کفش هایم خواستم به آب بزنم که دماوند گفت:
- د نشد!با کفش نمیشه. باید سرما خوب تو استخون نفوذ کنه.
خلاصه کفش هایمان را هم درآوردیم. هوا واقعا سرد بود و از همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی زدم:
- اِ؟زرنگین؟که. . بعد... از... من. . . باج...بگ... بگیر... ین؟
حس می‌کردم عضله هایم هم منقبض شده اند. دیگر تحملم به سر آمده بود. عجب پیشنهاد مزخرفی داده بودم! نه، دیگر داشتم از هوش می‌رفتم. . . رنگ آن دو نفر هم که به سرخی-سفیدی می‌زد. . حس می‌کردم دارم مرگ را ذره ذره حس می‌کنم. قبل از اینکه پشیمان شوم به جلو قدم برداشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,692
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دوتایشان اخمی‌کردم. حالم بهتر شده بود. کمی‌سرم گیج می‌رفت فقط. باد سری وزید که کیاوش گفت:سرماخوردگی رو شاخمونه. پاشین بریم. من سریع گفتم:
- من با این وضعیت نمی‌رم توی خونه!
دماوند گفت:
- چرا؟
-دوست ندارم اون سامانه بخنده بگه رفتن آب بازی! دوماً حوصله ی غرغرهای سام رو ندارم.
دماوند متعجب گفت:
- به بابات می‌گی سام؟
سری به نشانه ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا