خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- منو ببخش الیسیما. من نباید اون حرفا رو بهت می‌زدم. اشتباه کردم. تو دختر منی و من دوست دارم. تا ابد جات توی این خونه است و تو مالک همه چیزی. من اون حرفا رو زدم و تاوانش رو هم به بدترین نحو پس دادم. می‌خوام فراموش کنم و ازت خواهش می‌کنم تو هم فراموش کن... ببخش دخترم. برای اولین بار، بدون دعوا و مرافه و ظاهرسازی و دروغ و ریا، کنار هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریعاً لبخندی زدم و گفتم:
- مرسی سام.
از لبخندم لبخند زد و کنار هم به دنبال یک بستنی فروشی راه افتادیم. دستم را گرفته بود و من پر بودم از حس امنیت، حس آرامش، حس خوشبختی. حتی اگر هیزترین افراد دنیا در این خیابان به من نگاه می‌کردند، به هیچ وجه از نگاهشان نمی‌ترسیدم. چون پدرم همراهم بود و این پدر، سپر بلای من بود. این پدر، همه کس من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
من از ظرافت دستبند خوشم نیامد؛ دلم دستبند چرم می‌خواست. همراه سام وارد مغازه شدیم. مغازه نسبتاً شلوغ بود و هیچ فروشنده ای به ما خوش آمد نگفت. با دیدن آن همه دستبند و گردنبند و بدلیجات ناخودآگاه لبخند کوتاهی زدم؛ بدون استثنا هر جنس مونثی با دیدن این صحنه لبخندی می‌زد. همه ی اجسام را زیر ذره بین چشم هایم گرفتم تا زیباترینشان را انتخاب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
و قبل از اینکه زبانم بچرخد و بگویم بی خیال شدم سام به آن اشاره کرد. خانم خم شد و آن را از روی شیشه برداشت و به سمت ما برگشت و آن را روی پیشخوان گذاشت و گفت:
- این؟
بر خلاف لحن کشیده و نازدار آن خانم، سام بدون ذره ای انعطاف گفت:
- همین. معنی اش چیه؟
خانم به آن نگاه کرد و لبخندی که رو به قهقهه زدن می‌رفت، روی ل**ب هایش نشست. سرش را بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
به یک چرم مشکی اشاره کرد و گفت:
- خوبه روی اون اسمت رو بزنن؟خوشگل میشه ها.
با تصور حکاکی اسمم روی آن، به سلیقه ی سام فکر کردم؛ خیلی هم بدسلیقه نبود. آه یادش بخیر آن وقت ها که می‌گفتم عاشق شهلا شده است؛ قرار بود شهلا زن بابای عزیزم بشود. و من مدام می‌گفتم که سام چقدر بدسلیقه است. آه یادش بخیر. . . اصلا چه شد که یاد شهلای مرحوم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا خواستم آن را جواب بدهم قطع شد. در کمال تعجب دیدم دماوند بوده است. .دو عدد شاخ روی سرم سبز شده بود. باورم نمی‌شد دماوند به من زنگ زده باشد. بی خیال گوشی را در جیبم گذاشتم و سام نگاه کردم که در افق غرق شده بود. یکی دوبار صدایش زدم ؛ اما جواب نداد. بار سوم که صدایش زدم به سمتم برگشت و با لحن عجیبی گفت:
- من خیلی جوون می‌زنم الیسیما؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
آه خدایا، این سرماخوردگی است یا عذاب الیم؟! چشم های سرخم را بستم و دوباره باز کردم که اشک درشتی از لای آن بیرون زد. اشک دیگری از چشم چپم چکید. چشم هایم می‌سوختند. حس می‌کردم زیر این همه لایه ی ضخیم پتو دارم خفه می‌شوم. صدایم هم شبیه خروس شده بود. بدتر از همه دست ها و پاهایم بودند که از سرما یخ زده بودند. جای دبیر فارسی ام خالی؛ در آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن قدر اصرار کردم که سام به خانواده ی طاهری زنگ زد و آن ها را هم دعوت کرد. اول که قبول نمی‌کردند، ولی بعد با حرف های سام در جهت اینکه این دعوت فقط یک تشکر است قبول کردند. تعطیلی بیست و دو بهمن به داد ما رسید و تصمیم گرفته بودیم برویم شمال؛ چهار روز. البرز هم که عضو دائم بود! یعنی این بشر غیر قابل حذف بود. سمیه خانم و دماوند هم دعوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
- من آدم رکی هستم. نمی‌تونم تظاهر کنم که از البرز خوشم میاد.
سام با حرص گفت:
- وای وای الیسیما. تو منو می‌کشی آخرش!چرا اینجوری می‌کنی دختر؟
صورتم را برگرداندم که البرز هم سوار شد؛ البته جلو نشست و من هم به خاطر او مجبور شدم عقب بنشینم. البرز رو به سام گفت:
- خدایی سام به نظرت اون ویلا جای خودمون و خانواده ی طاهری رو داره؟
کسی نبود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM و bawhar

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوست داشتم بلند بگویم فاریای خل، سام تمام چرت و پرت هایت را شنیده است ؛ اما نگفتم. بگذار خودش خیط و خجالت بشود. سام لبخندی زد و گفت:
- ولی اون اول که می‌گفتی به خاطر من اومدی!راستی جدی گفتی که خوشگل و خوشتیپم؟
فاریا نمی‌دانست دقیقاً چه خاکی باید در سرش بکند؟! سام هم قشنگ ضایعش کرده بود. ابتدا به من چشم غره ای اساسی رفت و بعد رو به سام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا