خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان لیانا، به عنوان اولین رمانم در چه سطحی بود؟

  • عالی

    رای: 3 100.0%
  • خیلی خوب

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
-آخه چطور ملکه گذاشتند چنین اتفاقی بیفته؟
ایزابل لبخندی زد و به سختی زمزمه کرد:
-امیلیا این چندمین باره که داری این سوال رو می‌پرسی. می‌دونم نگرانم شدی؛ اما باور کن من حالم خوبه!
امیلیا بی‌آن‌که نگاهی به او بیاندازد از جایش بلند شده و گفت:
-آره، آره باور کردم!
ایزابل دیگر حرفی نزد، به خوبی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
جان در انتهای راهروی برج ایستاده و به زجه‌های مادرش گوش می‌داد. تمام سعیش را کرد تا اشک‌هایش جاری نشوند، او در آن لحظه فکر می‌کرد که مادرش به نتیجه‌ی درستی رسیده است. عشق ارزش جدایی از وابستگی‌هایش را نداشت.
او تا نیمه شب در باغ‌های پشت قصر پرسه می‌زد و به مادرش فکر می‌کرد. وقتی به خودش آمد که تمامی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلافاصله شروع به دویدن کرد. از پلکان پایین رفت و خود را به طبقه‌ی سوم پرت کرد.
نفس‌هایش یکی در میان در می‌آمدند. با وحشت نگاهی به اطرافش انداخت، گویی هر لحظه انتظار داشت یک زن زشت و بدقیافه را ببیند که در جستجوی گردنبند خود باشد! بعد از گذشت دقایق طولانی حالش کمی بهتر شد.
گردنبند را در هوا بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیلی زود خود را به راهروی طبقه‌ی سوم رساند. پشت در اتاق ایستاده و مانند همیشه بی‌آن‌که در بزند وارد شد.
-فکر کنم توی این اوضاع همه تو رو از یاد بردن؛ اما خب هنوز من رو داری.
روی زمین نشست و خیره به آن چشم‌های درخشان زمزمه کرد:
-اما نباید زیاد بهم عادت کنی؛ چون ما قراره به زودی از این!جا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
چهارده سال بعد
(فرار سانتورها)
نگاه ایزابل بر روی موهای بلند و طلایی دخترش خیره مانده بود؛ شاید گذر زمان برای همه به سختی گذشته بود؛ اما برای او به فاصله‌ی پلک زدنی بود. اکنون لیانای کوچک او چهارده سال داشت؛ اما باورش برای او سخت بود چرا که هنوز هم او را به چشم نوزادی می‌دید که روزی میان مشتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنوز جمله‌اش کاملا از دهانش بیرون نیامده بود که در اتاق با شدت باز شده و دو سرباز وارد اتاق شدند. کاترین که از ورود ناگهانی آن‌ها گیج شده بود به چهرهزهای نگران و وحشت زده‌شان نگاهی انداخت و پرسید:
-چی شده؟
یکی از سربازها که قد بلندی داشت، ضربه ی محکمی به پیشانی‌اش زده و بی‌مقدمه گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
(کلبه‌ای میان جنگل)
لیانا دستی به پاهایش کشید. نمی‌دانست چند ساعت است که پشت آن تک شاخ به راه افتاده است؛ اما پاهایش دیگر توانایی برداشتن تنها یک قدم دیگر را هم نداشتند. ثانیه‌ای سرجایش متوقف شده و دستش را به درختی تکیه داد. نگاهی به تک شاخ کوچک انداخت که چند قدم به جلو برداشته و در کمال تعجب همان‌جا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاترین با قدم‌های محکمی از راهرو عبور کرده و قدم به پلکان گذاشت. با حالت عصبی از پله‌ها بالا می‌رفت. او به یاد داشت که به لیانا گفته بود می‌تواند چند ساعتی را در دهکده بگذراند؛ اما هرگز به یاد نمی‌آورد که به او اجازه‌ی گشت و گزار در شب را داده باشد. به محض یافتن او تنبیه بزرگی را برایش در نظر می‌گرفت تا بداند هرگز نباید در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاترین وقتی جواب پرسش صریحش را تنها با یک سکوت ممتد و مرگبار گرفت، لحظه‌ای احساس کرد که قلبش از کار افتاده است.
لیانا را در دهکده هم پیدا نکرده بودند و این نشان دهنده‌ی آن بود که درست همان‌طور که حدس می‌زد او بعد از گشت و گذار در دهکده سر از جایی دیگر درآورده.
با بی‌قراری چند دقیقه‌ای عرض اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قدم‌های بلندی به سمت انتهای راهرو به راه افتاد‌. لیانا بی‌توجه به جاناتان می‌خواست به دنبال کاترین برود؛ اما بالافاصله کاترین در مقابل چشم‌هایش ناپدید شد.
نفس کلافه‌ای کشید، گویا قرار بوده تمام مدت به دنبال آن پسر کشیده شود. جاناتان بعد از گذشتن از پله‌های مارپیچی وارد یک راهروی تاریک و تنگ شد....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: LIDA_M، * رهــــــا *، Nirvana و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا