- عضویت
- 24/7/18
- ارسال ها
- 1,239
- امتیاز واکنش
- 26,385
- امتیاز
- 373
- زمان حضور
- 16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشک درشتی از چشمش چکید. دست هایم را هم گرفت و فشرد. دلم برای این صدای لرزانش کباب بود:
- بخدا منم دوست دارم. ولی مثل یه پدر!الیسیما خواهش میکنم کوتاه بیا. قول میدم خودم رو وقفت کنم. همه ی زندگیم رو میندازم زیر پات فقط بس کن. اصلا میشه تویی که به عنوان فرزند اسمت توی شناسنامه ی منه به عنوان همسر هم اسمت باشه؟این فکر احمقانه رو از...
- بخدا منم دوست دارم. ولی مثل یه پدر!الیسیما خواهش میکنم کوتاه بیا. قول میدم خودم رو وقفت کنم. همه ی زندگیم رو میندازم زیر پات فقط بس کن. اصلا میشه تویی که به عنوان فرزند اسمت توی شناسنامه ی منه به عنوان همسر هم اسمت باشه؟این فکر احمقانه رو از...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com