- عضویت
- 24/7/18
- ارسال ها
- 1,239
- امتیاز واکنش
- 26,385
- امتیاز
- 373
- زمان حضور
- 16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع شاکی شدم:
- یعنی چی؟من میگم نمیخوام جلوی سامان ضایع بشم شما میگین من برم تو؟
دماوند با پوزخند گفت:
- تو باختی! از همه زودتر جا زدی ترسوی بزدل.
با حرص داخل رفتم و متوجه شدم که خانواده ی بهرامیو طاهری و خلاصه همه به جز فاریا و معصومه خواب بودند. لبخند شیطانی زدم و لباس هایم را سریع عوض کردم و همه ی ماجرا را برای فاریا و معصومه...
- یعنی چی؟من میگم نمیخوام جلوی سامان ضایع بشم شما میگین من برم تو؟
دماوند با پوزخند گفت:
- تو باختی! از همه زودتر جا زدی ترسوی بزدل.
با حرص داخل رفتم و متوجه شدم که خانواده ی بهرامیو طاهری و خلاصه همه به جز فاریا و معصومه خواب بودند. لبخند شیطانی زدم و لباس هایم را سریع عوض کردم و همه ی ماجرا را برای فاریا و معصومه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com