خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سام منطقی گفت:
- یهویی نیست الیسیما. من از همون لحظه ای که تو رو آوردم به این خونه، زن می‌خواستم ؛ اما مدام حسم رو سرکوب می‌کردم. حس می‌کردم هر کسی بیاد میشه نامادری تو و من نمی‌خواستم تحت هیچ شرایطی تو اذیت بشی... رابـ*ـطه ی من و شیرین هم مربوط به یه روز دو روز نیست.
-چرا به من نگفتی؟چرا من الان باید بفهمم که تو دو ساله تموم ذهنت درگیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشکم طاقت نیاورد و روی گونه ام چکید:
- تو عاشق شیرینی؟
شانه هایم را بیشتر فشرد بلکه از خواب خریت بلند شوم ؛ اما من خواب نبودم. اتفاقا بیدار بیدار بودم و نمی‌گذاشتم دیگران مرا احمق فرض کنند و هر کاری خواستند انجام دهند:
- بخدا الیسیما، من حتی به خودم اجازه ندادم که شیرین رو وارد قلبم کنم. به خودم اجازه ندادم که عاشقش شم؛ اونم فقط به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای شاد شیرین سوهان روح من بود:
- معلومه که خوبم. تو خوبی سام؟
سام به بارانی که حیاط را خیس می‌کرد نگاه کرد و گفت:
- خوبم.
-مطمئنی؟پس صدات چرا گرفته است؟
سام سرش را به دیوار پشت سرش کوباند و لـ*ـبش را گزید تا بغضش را قورت دهد:
- نه خوبم.
صدای شیرین موج گرفت:
- چی شد سام؟با دخترت حرف زدی؟قبول کرد؟
حس کردم سام فقط دارد نفرینم می‌کند؛ اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
شیرین حرف های سام را نمی‌شنید فقط حرف های دل خودش را می‌زد:
- من به خاطر تو به کانادا برنگشتم. من به خاطر تو همه ی خواستگارام رو رد کردم. من به خاطر تو، فقط تو سام، دو سال رو تحمل کردم به امید اینکه بالاخره می‌تونیم باهم باشیم. بعد... الان به من می‌گی برم؟
رگ گردنش متورم شده بود و می‌دانستم که فشار بسیاری را تحمل می‌کرد:
- بخدا که هیچ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
من پا به پای فریادهایش گریه کردم. ولی من جبران می‌کردم. قسم خورده بودم که تمام ناراحتی هایش الانش را جبران کنم! دیگر همه رفته بودند و مانده بود من و سام. . . من دنیایش را بهشت می‌کردم، من زندگی اش را شیرین می‌کردم نه شیرین بهرامی. الیسیما سپهری قسم خورده بود که زندگی سام سپهری را شیرین کند و نگذارد که کسی مثل شیرین بهرامی‌در این خلسه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماتیکم را بر می‌دارد، به شیشه ی اتاقم می‌کوبد. ماتیک سبک است، در حد چند گرم، ؛ اما قدرت خشم او ازماتیک یک سنگ آهن سنگین می‌سازد و محکم به شیشه برخورد می‌کند و شیشه ترک برمی‌دارد.
سام عصبانی است؛ آنقدر عصبانی که دوست دارد مرا مانند زال به قله ی قاف بفرستد ؛ اما می‌داند، مانند سام پهلوان، پشیمان می‌شود و آخِر برای بازگرداندنم آسمان و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص گفتم:
- اِ؟جدا؟چطور تا چند وقت پیش که شیرین جون بودش، زن و محبت زنونه می‌خواستی!یهویی متحول شدی؟یهویی فهمیدی دلت نمی‌خواد؟
برگشت و در صورتم غرید:
- محبت زنم رو می‌خواستم نه دخترم رو!چرا دست از سرم برنمی‌داری؟چرا انقدر عذابم می‌دی الیسیما؟شیرین رو که ازم گرفتی، می‌خوای زندگی ام رو هم بگیری؟
و رفت. روی مبل سر خوردم. من دوستش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه ی چیزهایی که در ذهنم بالا پائین می‌شد به زبان آوردم که با کلافگی جواب گرفتم:
- آره من تو رو دوست دارم بیشتر از جونم ولی عشقی که بهت دارم یه عشق خالص پدر به فرزنده. عشق یه شوهر... ای خدا. . الیسیما تو شونزده سال دختر من بودی، شونزده سال پدری برات کردم آخه به چه عقلی می‌گی بیام باهات ازدواج کنم؟اصلا مگه الان چه مشکلی با هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سام که بیرون رفت روی تـ*ـخت دراز کشیدم. لعنتی چقدر هم خشن بود! پس از تزریق آمپول، از اتاق بیرون زدم و به اطراف نگاه کردم. سام نبود. به سمت ماشین به راه افتادم و با دقت اسم لاتین آن را نگاه کردم؛ آزِرا. به ماشین تکیه دادم تا بیاید. نوجوانی، دوره ای عجیب بود. دوره ای که انسان شخصیتش را گم می‌کرد و نسبت به هر چیزی نظر جدیدی ارائه می‌داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
و من را در آ*غو*ش کشید. چقدر نگرانم می‌شد. چقدر نگران بود. سام یک مردی بود که مدام نگران از دست دادن من بود؛ به مدت شانزده سال تمام! نفسی عمیق کشیدم و زمزمه کردم:
- می‌بینی اگه برم چه حالی پیدا می‌کنی؟
من را از خودش دور کرد. مثل اینکه حرفم را شنیده بود. تلخندی زد و گفت:
- اینکه منِ بدبخت انقدر نگرانتم و برای یه ثانیه نبودنت خودمو به آب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: varesh، Narges_Alioghli و Hamed.NM
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا