نویسنده این موضوع
دسته گل رو توی دستم جابه جا کردم و منتظر چشم به در فرودگاه دوختم. بلور پاش رو روی زمین میکوبید و رادین کلافه و خسته به من خیره شده بود. راستین تنها شخصی بود که انگار از برگشتن عمه نیلوفر خوشحال بود. حتی عمو پیروز هم که سه هفته پیش سر سری به تهران آمده بود تا من رو ببینه هم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ملکه مافیا(جلد اول) | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com