نویسنده این موضوع
****
دستانش را در جیب شلوار کتانش کرد و به سایه خیره شد. با تحکم گفت:
- میدونم که خوب میدونی آدمی نیستم که وسط راه جا بزنمـ...
حرفش را قطع کرد و با تمسخر گفت:
سایه: وسط راه جا نمیزنی و فرهاد رو دست تنها گذاشتی؟
- گیرت رو فرهاده؟ تو که ازش متنفر بودی!
سایه: هنوزم ازش متنفرم،...
دستانش را در جیب شلوار کتانش کرد و به سایه خیره شد. با تحکم گفت:
- میدونم که خوب میدونی آدمی نیستم که وسط راه جا بزنمـ...
حرفش را قطع کرد و با تمسخر گفت:
سایه: وسط راه جا نمیزنی و فرهاد رو دست تنها گذاشتی؟
- گیرت رو فرهاده؟ تو که ازش متنفر بودی!
سایه: هنوزم ازش متنفرم،...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان ملکه مافیا(جلد اول) | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com