مشاعره با اشعار خودمون

ØMĪĎ · 18/7/20

تب شب را تحمل میکنم با ذوق روزانه
که شاید باز برگردی شبی از لطف شاهانه

mahaflaki · 18/7/20

هیچ می‌گویی ولی من را کمی پوچ می‌پنداری
نُقل صحبت میکنم امشب تو را اما سبک می‌دانی!

ØMĪĎ · 18/7/20

یمانی گوهری اما میان خاک و طوفانی
شبیه دست بابایی، به زیر خاک ویرانی

mahaflaki · 18/7/20

یاد یاران کهن را تو هر ادینه گرامی داشتی
بی گمانم دوستان زنده‌ات را بی وفایی داشتی

ØMĪĎ · 18/7/20

یاد باد آنکه مرا نیک بر آشوفته بود
وین سر قافیه جو را ز نو آموخته بود

mahaflaki · 18/7/20

در پس لمس خرده های ایینه شکسته
قطره خونیست که بر شیشه به یاد تو نشسته

~ZaHrA~ · 18/7/20

همه جان و تن من پر ز او شد

ولیکن رفت ،دل بیتاب او شد

#zahra.s

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! · 19/7/20

در تلالو نگاهت دل اسیر است
شکنجه گاه او هر شب همین است
که غرق در آن نگاه تو بمیرد!

Vahide.s.shefakhah · 19/7/20

در راه نگاه تو جانا، هم دل میدهم هم سر
وای ازآن روزی یارا، که تورابخواهم بزنم سر

~ZaHrA~ · 19/7/20

رها گشتم ز درد و غصه ها اما به درد دوریه تو مبتلا گشتم.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی