نویسنده این موضوع
زیر چشمی به داداش نگاه میکنم. بین ابروهاش خط افتاده و چهارزانو مشغول خوردن برنج و مرغه.
صدای آنیتا باز میاد:
- ولی بابا... .
داداش سرشو به سمت آنیتا میچرخونه. چشماش ترسناک بود. خط بین ابروهاش بیشتر شده بود و قاشقش وقتی محکم تو بشقاب پرت میکنه، هم من بالا میپرم و هم آنیتا:
- بهت گفتم سر سفره دهنتو ببند. نمیفهمی؟
آنیتا با سری...
صدای آنیتا باز میاد:
- ولی بابا... .
داداش سرشو به سمت آنیتا میچرخونه. چشماش ترسناک بود. خط بین ابروهاش بیشتر شده بود و قاشقش وقتی محکم تو بشقاب پرت میکنه، هم من بالا میپرم و هم آنیتا:
- بهت گفتم سر سفره دهنتو ببند. نمیفهمی؟
آنیتا با سری...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان راجیانا | -FãTéMęH- نویسندهی ویژه انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: