خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مروا، ملانی و دامون را به گوشه‌ی سالن برد و پسری که مسئول ریختن نوشیدنی بود را فرستاد که برود و زیر نگاه خیره‌ی دامون به طرف قفسه‌ی کنارش رفت و شیشه‌ی انتخابی‌اش را برداشت و مایع داخلش را در جام موردنظرش ریخت:
- یخ؟
دامون سرش را به نشانه‌ی منفی به دو طرف تکان داد و ملانی هم همین جواب را رو به مروا داد.
برای خودش هم مقدار کمی ریخت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
دامون هر وقت سرما می‌خورد تا چند روز در تـ*ـخت می‌افتاد. انگار زور یک ویروس کوچک از گلوله هم برایش بیشتر بود. در آن روز زمستانی هم وقتی از مدرسه برگشته بود، سرماخورده بود و از این بابت خوش حال بود که بهانه‌ای برای نرفتن به جشن دارد. جدا از کوروش، همیشه نگاه های تمسخر آمیز یا ترحم برانگیز که بخاطر یتیم بودنش بود، اذیتش می‌کردند. مروا مثل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
- این پسره فرهاد چرا باید اینجا باشه؟
همزمان با آهنگ‌ ملایمی که پخش می‌شد با بالا بردن دستش و گرفتن دست دامون چرخید و با یک حرکت سریع در نزدیکی دامون متوقف شد. طوری که نفس های دامون بر روی صورتش پخش می‌شدند. مروا با بند انگشتش خطوط بی معنی روی کت دامون کشید و هم‌زمان با دامون قدم بر می‌داشت. جوابی به دامون نداد و تنها نگاهش کرد. دامون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مروا زیبا بود؛ ولی چیزی که بیشتر کوروش را به سمت مروا می‌کشید دامون بود. آن سه نفر حتی با گذشت سال های زیادی از بچگی‌شان هم تغییری نکرده بودند. هنوز هم وقتی کوروش زورش به دامون نمی‌رسید، مروا را اذیت می‌کرد و فقط جنس اذیت هایش عوض شده بود.
- ول کن منو.
کوروش نگاهی به دستش انداخت که هنوز روی شانه‌ی مروا قرار داشت. با نیشخندی مروا را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردمک های چشم دامون می‌لرزیدند. انگار حرف های نگفته‌اش در دلش آشوب به پا کرده بودند.
متوجه‌ی ناآرامی دامون شد. از وقتی که از فرانسه برگشته بود ناآرام بود، یک چیزی این وسط درست نبود و مروا هر ترفندی که یاد داشت را به کار گرفته بود تا بفهمد؛ اما شکست خورده بود و دیگر برایش مهم نبود که سر از کارهای دامون در بیاورد. دلش می‌خواست پسر روبه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
Reactions: (SINA)

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بیرون اومدن پدرش، صورت پر از اخمش را از راه پله گرفت و به طرف پدرش رفت. هر چه قدر که از راه پله فاصله می‌گرفت صدای آهنگ و نور کمتر می‌شد.
کروات پدرش بهم ریخته بود و اولین کاری که کرد، درست کردن کروات پدرش بود. پدرش لبخند زده بود؛ ولی مروا ذهنش درگیر تر از اونی بود که بتواند جواب لبخندش را بدهد:
- بابا، کوروش چی می‌خواست؟
- برای چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشویق
Reactions: (SINA)

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
دامون لبخندی زد و کلاه لباسش را کمی عقب داد و با چشمانی که برق شیطنت داشت سرش را به طرف مروا چرخواند و خواست چیزی بگوید که با حرفی که مروا زد مسیر ذهنی‌اش عوض شد:
- دیگه قصد نداری به فرانسه برگردی؟
نمی‌دانست چرا مروا ناگهان این سوال رو پرسید به همین دلیل با لحن کنجکاوی گفت:
- در حال حاضر یک کار ناتموم دارم.
- کار ناتموم تو انجام دادی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: (SINA)

ریحانه صادق نژاد

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
90
امتیاز واکنش
510
امتیاز
158
سن
21
زمان حضور
11 روز 1 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بابای من پلیس بود. درسته که بچه بودم و با من در مورد پرونده هاش صحبت نمی‌کرد؛ ولی می‌دونستم یکی هست که اسمش وینچستره که شب و روزشو ازش گرفته و با همکارش در به در دنبالشه و هر دفعه هم به در بسته می‌خورن...
بالاخره بغضش شکست و بدون هیچ صدایی یا حتی تغییری در صدایش قطره‌ای اشک به پایین افتاد. طوری که مروا حدس می‌زد که دامون اصلا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا