- عضویت
- 3/8/24
- ارسال ها
- 74
- امتیاز واکنش
- 451
- امتیاز
- 113
- سن
- 21
- زمان حضور
- 10 روز 7 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
حمید لنگان لنگان برگشت و به طرف دامون آمد. وقتی خودکار را به دستش داد قدم هایش کمی تند تر شد.
دامون تکخندهای از این حرکت بچگانهاش زد و مانند یک جلاد آرام آرام پشت حمید به راه افتاد.
- دامون...داداش.
- آقا دامون.
- یک غلطی کرد شما ببخشش.
- آقا دامون حمید رو خدا زده ولش کن.
- داداش بیناموسی کرده حقشه؛ ولی به نظرت بس نیست؟
بی توجه به...
دامون تکخندهای از این حرکت بچگانهاش زد و مانند یک جلاد آرام آرام پشت حمید به راه افتاد.
- دامون...داداش.
- آقا دامون.
- یک غلطی کرد شما ببخشش.
- آقا دامون حمید رو خدا زده ولش کن.
- داداش بیناموسی کرده حقشه؛ ولی به نظرت بس نیست؟
بی توجه به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com