خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمی‌دانم، من نمی‌دانم؛ من فقط یک چیز را می‌دانم و یقین دارم و روی این یقینم حاضرم قسم بخورم؛ حاضرم قسم بخورم که ما مردم هنوز صغیر هستیم و هنوز به کفیل محتاجیم. من این را در این جماعت، در خودمان دیده‌ام و شناخته‌ام و به آن یقین پیدا کرده‌ام. یکی دیگر، یک چیز دیگر؛ همه‌اش یک چیزی یک قدرتی که ما باورمان بشود با ما فرق دارد، که ما باورمان بشود که غیر از خودمانست؛ همیشه ما به دنبال آن هستیم. چرا؟ برای اینکه ما به خودمان ایمان نداریم؛ ما خودمان را داخل آدم حساب نمی‌کنیم. اینکه دیگران ما را آدم حساب نکنند یک چیز است، اما اینکه ما خودمان را آدم حساب نکنیم یک چیز دیگر است.


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
حتی اگر کسی پیدا بشود که بخواهد این مورچه‌ها را از روزگار نکبتی‌شان نجات بدهد، باید اول قدرتمند باشد. باید بتواند روی گُرده‌شان سوار بشود و با تازیانه و تیپا آنها را از میان نکبت براند. ستم، باید خیرخواهی را هم با ستم به آنها قبولاند. این جماعت، این جماعتی که من می‌شناسم به دو چیز عادت کرده‌اند: نکبت و قدرت. نکبت را با قناعت تحمل می‌کنند و قدرت را با ترس و پرستش. پس دشمن نکبت و قدرت هم باید بتواند با تازیانه و قدرت با آنها سخن بگوید. بندگان قدرت! قدرت هر چقدر قوی‌تر باشد، آنها در برابرش نرم‌تر تسلیم می‌شوند و سر فرود می‌آورند.


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
زندگانی خوبْنعمتی است. زندگانی ... با همه ستمها و دردهایش نعمت پربهایی‌ست؛ نعمتی که فقط یک بار آدم به آن دست پیدا می‌کند و در همین یک بار است که آدم باید بتواند زندگانی را بچلّاند، که آدم در همین یک بار باید بتواند شیره و جوهر زندگانی را بگیرد.


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم که همه‌اش، سر تا پایش، هر کار کرده‌ام و هر کار که خیال داشته‌ام بکنم، همه‌اش برای زندگانی بوده. به عشق زندگانی بوده. زندگانی، حیدر! نعمتی‌ست زندگانی، حیدر؛ نعمتی‌ست که فقط یک بار به دست می‌آید و همان یک بار فرصت هست که قدرش را بدانیم


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
این مردمی که من می‌شناسم هنوز به خود نیامده، هنوز خودش را به حساب نمی‌آورد. برای همین هم نمی‌تواند از خودش بگذرد، نمی‌تواند خودش را فدای خودش بکند. هیچ امیدی به خودش ندارد. هیچ چیزی را از خودش نمی‌داند.


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
ــ شیرینی زندگانی بیش از یک بار به کام آدم نمی‌نشیند؛ اما تلخی‌هایش هر بار تازه‌اند، هر بار تازه‌تر.


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعدش که از سر خاک مادرم برمی‌گشتم احمقها دلداری‌ام می‌دادند که بقای عمر خودت! حالیشان نبود که من دارم روی تیغه مرگ راه می‌روم. حالیشان نبود که من مرده بودم؛ من کشته شده بودم با شلیک خودم! نفس می‌کشم و صدای نفس کشیدن خودم را می‌شنوم، و هر لحظه منتظرم که دیگر این صدا را نشنوم. برای نفس‌نکشیدن چه علامتی روشن‌تر از خودِ نفس‌کشیدن؟ و برای نبودن چه علامتی روشن‌تر از خودِ بودن؟! چه سماجتی به خرج می‌دهند این دیوارها؛ چه سماجتی!


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
این جماعت، این جماعتی که من می‌شناسم به دو چیز عادت کرده‌اند: نکبت و قدرت. نکبت را با قناعت تحمل می‌کنند و قدرت را با ترس و پرستش. پس دشمن نکبت و قدرت هم باید بتواند با تازیانه و قدرت با آنها سخن بگوید. بندگان قدرت! قدرت هر چقدر قوی‌تر باشد، آنها در برابرش نرم‌تر تسلیم می‌شوند


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
«پیشواز می‌رفتند؛ پیشواز قشون! رهبرانمان پیشواز قشون می‌رفتند! جنازه‌ها کنار خیابان افتاده بود. رهبران، نوکران از روی جنازه‌ها می‌گذشتند و پیشواز قشون می‌رفتند. اما قشون، خودش آمده بود. جنازه‌ها گواه بودند. کنار دیوار مسجد کبود، جنازه‌ها را بار گاری می‌کردند و می‌بردند تا بیرون شهر در گورهای جمعی دفن کنند. از روی جنازه‌ها، قدمهای دو مرد ـ تسلیم خیـ*ـانت ـ پیشواز می‌رفتند تا کلید انقلاب را تسلیم قشون کنند. چقدر مشمئز کننده؛ چقدر چندش‌آور!


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,311
امتیاز واکنش
15,693
امتیاز
373
زمان حضور
72 روز 2 ساعت 59 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌شناسمتان؛ شماها را مثل خانواده خودم می‌شناسم. ترسو، دروغگو و دزد هستید. ریا می‌کنید و می‌خواهید جایی بخسبید که آب زیرتان نرود. می‌خواهید از آب رد بشوید، اما نعلتان تر نشود. می‌خواهید روی درست‌شده بیفتید و ببلعید. نمی‌خواهید که از خودتان مایه بگذارید. فقط در فکر نفعتان هستید؛ برای همین هم همیشه خدا ضرر می‌کنید! می‌دانم، می‌بینم و می‌دانم، از روز خدا هم برایم روشن‌تر است که می‌خواهید از آب رد بشوید، اما نعلتان تر نشود!


کلیدر | محمود دولت‌آبادی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا