- عضویت
- 31/12/23
- ارسال ها
- 25
- امتیاز واکنش
- 150
- امتیاز
- 53
- زمان حضور
- 14 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#شبیخوننیرنگ
#پارت۱۰
احساس بدی وجودم رو گرفت. دست دراز کردم و عکس سه نفریمون برداشتم. همون عکسی که ماه پیش توی حیاط روی تاب گرفتیم. خوشحالیمون و خندهی از ته دلمون حتی از داخل عکس هم مشخصه.
چشمهای میشی بابا میخندید. مامان با لبی خندون و نگاه گرمش نگاهم میکرد.
اونقدر به عکس خیره شدم که...
#پارت۱۰
احساس بدی وجودم رو گرفت. دست دراز کردم و عکس سه نفریمون برداشتم. همون عکسی که ماه پیش توی حیاط روی تاب گرفتیم. خوشحالیمون و خندهی از ته دلمون حتی از داخل عکس هم مشخصه.
چشمهای میشی بابا میخندید. مامان با لبی خندون و نگاه گرمش نگاهم میکرد.
اونقدر به عکس خیره شدم که...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان شبیخون نیرنگ | hdis کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: