- عضویت
- 7/1/24
- ارسال ها
- 1,247
- امتیاز واکنش
- 4,626
- امتیاز
- 153
- سن
- 17
- محل سکونت
- دیار خیالات
- زمان حضور
- 56 روز 12 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیابد هر که اندیشد ز گنجش برترین قسمت
خلایق را همه قسمت شد اندر گنج او مانا
ز خشم و قوتش جایی که اندیشد دل بخرد
ز جود و همتش جایی که اندیشد دل دانا
نه آتش را بود گرمی، نه آهن را بود قوت
نه دریا را بود رادی، نه گردون را بود بالا
ز خشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز
ز تلخی خشم او نشگفت اگر الوا شود حلوا
دل اعدای او سنگست لیکن سنگ آهن کش
از آن پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا
ایا شاهی که از شاهان نیامد کس ترا همسر
ایا میری که از میران نباشد کس ترا همتا
به هر می خوردنی چندان به ما بر زر تو درپاشی
که از بس رنگ زر تو سلب زرین شود بر ما
امیرا! خسروا! شاها! همانا عهد کردهستی
که گنجی را برافشانی چو بر کف برنهی صهبا
تو از دیدار مادح همچنان شادان شوی شاها
که هرگز نیم از آن وامق نگشت از دیدن عذرا
طواف زایران بینم به گرد قصر تو دایم
همانا قصر تو کعبهست و گرد قصر تو بطحا
ز نسل آدم و حوا نماند اندر جهان شاهی
که پیش تو جبین بر خاک ننهادهست چون مولا
هر آنکس کو زبان دارد همیشه آفرین خواند
بر آن کو آفرین تو به یک لفظی کند املا
ز شاهان همه گیتی ثنا گفتن ترا شاید
که لفظ اندر ثنای تو همه یکسر شود غرا
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا
گهی چون آینه چینی نماید ماه دو هفته
گهی چو مهره سیمین نماید زهره زهرا
عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی
قرین کامگاری باشد و یار دولت برنا
میان مجلس شادی، می روشن ستان دایم
گه از دست بت خُلُخ، گه از دست بت یغما
خلایق را همه قسمت شد اندر گنج او مانا
ز خشم و قوتش جایی که اندیشد دل بخرد
ز جود و همتش جایی که اندیشد دل دانا
نه آتش را بود گرمی، نه آهن را بود قوت
نه دریا را بود رادی، نه گردون را بود بالا
ز خشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز
ز تلخی خشم او نشگفت اگر الوا شود حلوا
دل اعدای او سنگست لیکن سنگ آهن کش
از آن پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا
ایا شاهی که از شاهان نیامد کس ترا همسر
ایا میری که از میران نباشد کس ترا همتا
به هر می خوردنی چندان به ما بر زر تو درپاشی
که از بس رنگ زر تو سلب زرین شود بر ما
امیرا! خسروا! شاها! همانا عهد کردهستی
که گنجی را برافشانی چو بر کف برنهی صهبا
تو از دیدار مادح همچنان شادان شوی شاها
که هرگز نیم از آن وامق نگشت از دیدن عذرا
طواف زایران بینم به گرد قصر تو دایم
همانا قصر تو کعبهست و گرد قصر تو بطحا
ز نسل آدم و حوا نماند اندر جهان شاهی
که پیش تو جبین بر خاک ننهادهست چون مولا
هر آنکس کو زبان دارد همیشه آفرین خواند
بر آن کو آفرین تو به یک لفظی کند املا
ز شاهان همه گیتی ثنا گفتن ترا شاید
که لفظ اندر ثنای تو همه یکسر شود غرا
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا
گهی چون آینه چینی نماید ماه دو هفته
گهی چو مهره سیمین نماید زهره زهرا
عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی
قرین کامگاری باشد و یار دولت برنا
میان مجلس شادی، می روشن ستان دایم
گه از دست بت خُلُخ، گه از دست بت یغما
اشعار فرخی سیستانی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com