- عضویت
- 4/4/24
- ارسال ها
- 36
- امتیاز واکنش
- 292
- امتیاز
- 63
- سن
- 16
- زمان حضور
- 2 روز 14 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_نه
شایان پیش قدم شد و با ادب و متانت گفت:
- خوشبختم.
اما پناه حتی نمیتوانست کلمات را کنار هم بچیند. از درون داشت میمرد و جان میداد؛ مهم نبود کِه چه فکر میکند، او تنها خودش میدانست اگر لـ*ـب باز کند، این بغض رسوایش میکند. بنابراین به سر تکان دادنی اکتفا کرد و تمام احساسات دخترانهاش را با ضربی یکجا کشت! جالب...
شایان پیش قدم شد و با ادب و متانت گفت:
- خوشبختم.
اما پناه حتی نمیتوانست کلمات را کنار هم بچیند. از درون داشت میمرد و جان میداد؛ مهم نبود کِه چه فکر میکند، او تنها خودش میدانست اگر لـ*ـب باز کند، این بغض رسوایش میکند. بنابراین به سر تکان دادنی اکتفا کرد و تمام احساسات دخترانهاش را با ضربی یکجا کشت! جالب...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان روزهای بیپناهی | خورشید حقیقت کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: