خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

adrina_m25

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/10/23
ارسال ها
24
امتیاز واکنش
225
امتیاز
28
سن
24
محل سکونت
تبریز
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
#رمان_نیهان#پارت۱۸
بعد از کمی ور رفتن با لـ*ـب تابش، بالاخره آقا یادشون افتاد ما اینجاییم و افتخار دادن یه نگاهی به ما انداختن و دوباره مشغوله کار با لـ*ـب تاب شدن.
ایششش چقدر بدم میاد از این جور آدم‌های بی تربیت که الکی خودشون رو می‌گیرن؛ فکر کرده کیه؟ دو ساعته منتظرم بناله ولی همش سرش تو لـ*ـب‌تابشه، با اعصابی داغون و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ZaHRa، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

adrina_m25

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/10/23
ارسال ها
24
امتیاز واکنش
225
امتیاز
28
سن
24
محل سکونت
تبریز
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۱۹
فرنوش وقتی دید مرتضی از حرص داره شقیقه هاش رو ماساژ می‌ده پا در میونی کرد و گفت:
-نیهان جان رییس اینجوری تصمیم گرفتن و قانون کار اینه عزیزم، ما به نوعی از اون دخترهای بی سرپرست حمایت می‌کنیم
نمی‌دونم اون دختره نیم ساعت پیش که از ترس همه بدنش به لرزه افتاده بود این دل و جرعت الان رو از کجا آورده بود ولی باید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، ZaHRa و یک کاربر دیگر

adrina_m25

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
8/10/23
ارسال ها
24
امتیاز واکنش
225
امتیاز
28
سن
24
محل سکونت
تبریز
زمان حضور
2 روز 1 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت۲۰
دستمال رو پس زدم و با اخم و چشمانی نم دار رو بهش در حالی که زخم پام رو نشونش می‌دادم گفتم:
-می‌بینی چیکارم کردی؟ خجالت نمی‌کشی؟ با چه رویی جلو کسی که به این حال انداختیش دستمال می‌گیری؟
با تعجب و ناباوری در حالی که داشت نگام می‌کرد گفت:
-با منی؟
با حرص گفتم:
-بله با شما هستم جناب
و بعد از آن با دیدن دوباره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH-، ZaHRa و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا