خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت179

سرش را عقب می‌برد و در مردمک‌های عسلی‌ام زل می‌زند و می‌گوید:
- می‌تونی این کار رو برام بکنی؟
با بغض و قلبی به سنگینی یک وزنه صد کیلویی نگاهش می‌کنم‌. پوزخند می‌زند و به شانه‌ام تنه می‌زند و به سمت آشپزخانه می‌رود. دستم با این کارش تکانی می‌خورد‌ و باعث می‌شود کمی از شربت در بشقاب بریزد.
لیوان بین دستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت180

در را باز می‌کنم و با نهال رو به رو می‌شوم که با نیشی باز نگاهم می‌کند. لبخند می‌زنم:
- باز که پیدات شد؟
می‌خندد و دستش را به طرفم می‌گیرد:
- بده مگه؟
دستش را مثل همیشه سریع می‌فشارم و رها می‌کنم. صدای مسعود را از پشت سرش می‌شنوم:
- به به، چه بزرگ شدی آرمان جان.
نهال کنار می‌رود و من با شوهرعمه‌ام رو به رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت181

عمه با لبخند می‌گوید:
- زیاد نمی‌تونیم بمونیم. آخر هفته بلیت داریم.
پدر اخم می‌کند:
- این قدر زود؟
این بار مسعود جواب می‌دهد:
- متاسفانه فقط می‌تونم یه هفته شرکت رو بسپارم دست زیردستام.
پدر فقط سر تکان می‌دهد. می‌دانستم آقا مسعود یک شرکت صادرات و واردات لوازم آرایشی و بهداشتی را می‌گرداند و عمه نیز یکی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت182

پا در راه سنگ فرش شده گذاشته و می‌گویم:
- چرا قطع ارتباط کردی؟ مگه نگفتی برای این که تنها نباشی، بهشون نیاز داری؟
نهال دست به سـ*ـینه همان طور که کنارم قدم برمی‌دارد، جواب می‌دهد:
- ازشون خسته شدم. یه جورایی به خاطر پول بابام دنبالم بودند. تنها باشم بهتر از اینه که با اون دوروها بگردم.
بغض در صدایش نشان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت183

نگاهم می‌کند و با لبخند ادامه می‌دهد:
- از بابا شنیدم که مامان بهش پیشنهاد داده که برن خارج و شانسشونو اونجا محک بزنند. برای همین تصمیم به رفتن می‌گیرند.
سر تکان می‌دهم و می‌گویم:
- برای شرکت لابد خیلی زحمت کشیدند، واسه همین الان خیلی بهش اهمیت می‌دند.
سر تکان می‌دهد و آهی می‌کشد و می‌گوید:
- آره حتما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت184

نهال نگاهش می‌کند و می‌گوید:
- آرمان خیلی آروم و دوست‌داشتنیه. باهاش احساس راحتی می‌کنم. مثل خیلی از آدمای دیگه دورو نیست.
زیبا با ابروهایی بالا رفته نگاهم می‌کند. اخم‌های عمه باعث اخم‌های منم شده است. او اصلأ نمی‌خواست نهال احساسی به من پیدا کند و کاملاً به او حق می‌دادم.
برای آن‌که بیشتر عمه را اذیت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت185

آقامسعود همان طور که از جا بلند می‌شود، می‌گوید:
- پدرمو آره، ولی مادرمو نه. به خاطر سرطان مرد.
پدر بار دیگر خدابیامرزد را زمزمه می‌کند و آقامسعود با سینی پر از سیخ جلو می‌آید. آخرین سیخ را نیز برمی‌دارم و همه‌ی جوجه‌های برشته شده را در سینی کنارم قرار می‌دهم و آقامسعود سیخ‌های جدید را روی منقل می‌گذارد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، ZaHRa و 7 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت186

سر تکان می‌دهد و بار دیگر زمزمه می‌کند:
- آره بابا، وگرنه مثل من همش دلش می‌خواست ایران باشه.
لبخند می‌زنم و نگاهم را به چشمان آبی‌اش می‌دهم و همانند او آرام می‌گویم:
- اون وقت دلخوشی تو، تو ایران چیه؟
نگاهش در چشمانم می‌چرخد و چشمک می‌زند و می‌گوید:
- یه جفت چشم عسلی.
ابرویم بالا می‌رود و می‌گویم:
- اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Essence، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت187

این بار اخم می‌کنم و بدون هیچ حرفی به کارم ادامه می‌دهم. او، ولی بیخیال نمی‌شود:
- زیر گوشت چی پچ پچ می‌کرد؟ حرف‌های عاشقونه؟
این بار نگاهش می‌کنم و می‌گویم:
- نهال مثل خواهرمه.
دستش را در هوا می‌چرخاند و می‌گوید:
- برای تو مثل خواهرته، توهم برای اون مثل برادرشی؟
زبانم بند می‌آید و گیج نگاهش می‌کنم. یک قدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت188

موبایل را در دستم جا به جا می‌کنم و می‌گویم:
- باشه حالا، سال جدیدت مبارک.
صدای چند نفر از آن سمت گوشی بلند می‌شود و او سریع می‌گوید:
- ببین آرمان، من باید برم. بعد باهات تماس می‌گیرم.
باشه‌ای می‌گویم و موبایل را قطع می‌کنم. نیم نگاهی به شماره‌ها می‌اندازم و پیامی که بالای صفحه خودنمایی می‌کند:
« سلام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا زارع، Fatima_sh، Essence و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا