نویسنده این موضوع
#پارت39
پشت سر دنیا بیرون رفته و در را میبندم. همانموقع صدای زیبا از پایین شنیده میشود:
- بچهها، بیایید شام.
دنیا دستانش را به هم میکوبد و با ذوق میگوید:
- وای که چه قدر گشنمه.
سریع به سمت پلهها میرود. اصلا به بدن رو فرمش، شکمو بودن نمیآمد.
من نیز پشت سرش از پلهها سرازیر میشوم. با دیدن پدرم، لبخند میزنم...
پشت سر دنیا بیرون رفته و در را میبندم. همانموقع صدای زیبا از پایین شنیده میشود:
- بچهها، بیایید شام.
دنیا دستانش را به هم میکوبد و با ذوق میگوید:
- وای که چه قدر گشنمه.
سریع به سمت پلهها میرود. اصلا به بدن رو فرمش، شکمو بودن نمیآمد.
من نیز پشت سرش از پلهها سرازیر میشوم. با دیدن پدرم، لبخند میزنم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: