نویسنده این موضوع
خورشید پشتش را طوری به پردههای آویزان تکیه داد گویا همان تکیه گاهی است که سالها در جستجویش بود و سپس دستش را روی قلبش که در تلاطم بود نهاد. امواج ضربانهای قلبش را حتی در کالبد گوشهایش حس میکرد.
برای اینکه به خودش بیاید، ضربهای آرام بر پیشانیاش کوبید و زیر لـ*ـبهای سرخاش به زمزمه باخودش مشغول شد:
- خاک تو سرت! اینقدر درس...
برای اینکه به خودش بیاید، ضربهای آرام بر پیشانیاش کوبید و زیر لـ*ـبهای سرخاش به زمزمه باخودش مشغول شد:
- خاک تو سرت! اینقدر درس...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان افول خور | SaRDaR SaRlaK کاربر رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: