نویسنده این موضوع
کم پیش میآمد آقاجان روی دخترهایش دست بلند کند اما؛ اگر دست بلند کند دیگر کسی نمیتواند جلویش را بگیرد!
محمد خورشید را روی قالی دستباف قرمز که جهاز بیبی بود انداخت.
- همینجا میمونی.
بعد هم شانههای خورشید فلک زده از صدای مهیب کوبش در بالا پرید. قطره اشکی از چشمهای پرش بر روی گونه سرخش...
محمد خورشید را روی قالی دستباف قرمز که جهاز بیبی بود انداخت.
- همینجا میمونی.
بعد هم شانههای خورشید فلک زده از صدای مهیب کوبش در بالا پرید. قطره اشکی از چشمهای پرش بر روی گونه سرخش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان افول خور | SaRDaR SaRlaK کاربر رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com