خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناهار رو با کلی شوخی و خنده و مسخره بازی خوردیم. بعد از ناهار کسری، کیان رو با خودش از کلبه بیرون برد تا حرف بزنن. یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟
چه بحث خصوصی باهم داشتن؟
بهتر بود با هانیه حرف بزنم. هانیه‌ای که از همیشه قشنگ‌تر شده بود. نگاه هانیه کردم:
- شما دوتا از روز اول انگار واسه هم بودید، من یکی دوبار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوار ماشین شدیم و خودمون‌ رو با سرعت رسوندیم بیمارستان. افسانه رو دیدیم که جلوی در رو صندلی‌ها نشسته.
- کیان اون افسانه‌ست بیا بریم پیشش.
رفتیم کنارش:
- سلام چی شده؟
افسانه بچش رو نشوند رو صندلی کنار لنا و سینا، جلو پامون بلند شد:
- سلام!
یهو نگاه افسانه کشیده شد سمت کیان. آخ، حواسم نبود معرفی کنم!
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان اومد جلو و با شک پرسید:
- ببخشید که می‌پرم وسط حرفاتون، اما شما از کجا می‌دونید که یه زن بود؟
کیمیا مردد بود برای جواب دادن‌. رفتم کنارش:
- کیمیا جونم کیان پلیسه، براش توضیح بده همه چی رو، می‌تونه کمکمون کنه!
کیمیا یکم فکر کرد و گفت:
- دستای ظریفی داشت، با این‌که دستکش دستش بود دستاش رو وقتی هلم داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
با ناباوری زل زدم بهش، کیان جمله‌ش رو کامل کرد:
- اون از وقتی که آزاد شده به فکر نابودی شماها بوده.
بغضم ترکید. دستم رو گرفتم جلو صورتم و زار زدم:
- یعنی بابای من رو اون عوضی کشته؟
افسانه اومد جلوم و بـ*ـغلم کرد. صدای کیان دوباره اومد:
- ماجرا خیلی پیچیده نیست، شماها فقط از وجود ناصر بی‌خبر بودید، همین! حالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی از رفتن کیان مطمئن شدم برگشتم تو بیمارستان. همه تو سالن بودن.
کیمیا مرخص شده بود و همه داشتن برمی‌گشتن.
افسانه اومد کنارم:
- افسون ماشین آوردی؟
با یاد این‌که ماشین رو در کلانتری جا گذاشتم آه از نهادم بلند شد:
- نه، ماشینم در کلانتریه!
سینا همه‌مون رو سمت ماشینش هدایت کرد:
- خب بیا ما می‌بریمت اونجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بخاطر عصانیت دلم نمی‌خواست به کیان زنگ بزنم.
اما الان وقت این حرفا نبود. به هرحال کیان پلیس بود و گفتن این ماجرا برای اون درست‌ترین کار بود.
گوشیم رو برداشتم و به کیان زنگ زدم:
- سلام عزیزم!
- کیان!
- چرا صدات می‌لرزه؟! چی تورو ترسوند؟
- تو اتاقم یه نامه‌ست، یه نامه‌ی تهدیدآمیز!
_ مثل نامه‌ای که تو ماشین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
جوابش رو ندادم. آره واقعا من ازت عصبی بودم.
سر پنهون کاریات و دروغات. دستش رو آورد و لپم‌ رو کشید:
- می‌دونستی عصبی می‌شی خوشگل‌تر می‌شی؟
دستش رو پس زدم و با اخم نگاش کردم:
- نکن دست به من نزن!
لبخند زد:
- نه، مثل اینکه واقعا عصبی!
آره کیان عصبیم، عصبی! حیف که الان وقتش نیست. حیف!
- من می‌رم بالا، می‌خوای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
افسانه با دیدنم تعجب کرد:
- می‌خوای این‌جا بخوابی؟
سرم رو تکون دادم و بالش رو روی مبل گذاشتم:
- آره، رو کاناپه می‌خوابم. از اون اتاق می‌ترسم.
افسانه آروم گفت:
- می‌خوای بیای تو اتاق پیش ما؟ به سینا می‌گم یه جای دیگه بخوابه.
عصبی شدم:
- گفتم که راحتم، شب بخیر.
افسانه نیم نگاهی بهم انداخت:
- چقدر عصبی تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
- حالا مقصد کجاست؟
لبخندی زد و نگام کرد:
- عجیبه که نمی‌دونی ما چهار نفر پاتوقمون کجاست!
با یاد پارک دلم زیر و رو شد:
- وای اون پارک؟ نمی‌دونم چرا، ولی حس خوبی بهش ندارم.
خندید:
- تو جدیدا به همه چیز حس بد داریا!
زمزمه کردم:
- نمی‌دونم، دلم آشوبه.
اومد جلو و سریع ب*و*سم کرد. شروع کردم به جیغ جیغ:
- کیان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد چند دقیقه با اکراه ازم جدا شد. کسری هم اون‌طرف پارک کرده بود. باهم پیاده شدیم.
کیان دست من رو گرفت و کسری هم دست هانيه رو.
واقعا این جمع رو دوست داشتم. یه آلاچیق انتخاب کردیم و نشستیم. کسری سریع دستاش رو بهم کوبید:
- نظرتون چیه بازی کنیم؟
با لبخند پرسیدم:
- چی بازی؟
کسری شونه ای بالا انداخت:
- چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا