خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بغض گلوی منم گرفت. چقدر خوبه که فهمیدی چقدر کیان رو دوست دارم. خداروشکر که فهمیدی دیگه دل کندن دست خودم نیست. مکث کردم و گفتم:
- می‌گم که... امیر من دفتر خاطرات مامان رو خوندم... بنظرم واجبه توهم بخونیش، به خیلی از سوالات جواب می‌ده!
امیر ابرویی بالا انداخت:
- جدی؟ باشه حتما.
از وقتی از گذشته باخبر شدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
عمو بهرام و خاله عاطفه بعداز شنیدن این حرف هردو ناراحت سرشون‌ رو پایین انداختن.
شاید بد نبود یکم امیدواری براشون:
- ولی، یه خبر خوب می‌تونم بهتون بدم.
برق رو می‌شد از تو چشمای عمو بهرام دید:
- چی شده دخترم؟
با یه لبخند محو گفتم:
- من با بازپرس حرف زدم، پرونده قتل فرهاد افتاده رو روال عادی، بهتون قول می‌دم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری دستش رو گذاشت رو زانوش و نگاه روبه‌رو کرد.
دل رو زد به دریا، تصمیم گرفت بگه. هرچه بادا باد:
- ببین هانیه؛ من مدت‌هاست که به خودمون فکر کردم. من وقتی کنارتم حالم خوبه، خوشحالم، هیجانیم، این چیزی که می‌گم مال یکی دو روز نیست. خیلی‌وقته می‌خوام بهت بگم و فرصتش نمی‌شه. ببین من نمی‌خوام این حس قشنگ رو از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه به سمت صدا برگشت، شاهین پشت سرشون بود. هانیه با این‌که متعحب بود از حضور شاهین، لبخندی زد:
- سلام شاهین، خوبی؟
شاهین اشاره‌ای به جایی که هانیه و کسری نشسته بودن کرد:
- می‌تونم بشینم؟
هانیه خودش رو نزدیک کسری کرد و گفت:
- البته بیا بشین.
شاهین رفت و نزدیک هانیه نشست.
- مبارکه هانیه جان، بالاخره وارد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاهین خندید:
- رابـ*ـطه این دوتا رو شکر آب کردم.
غزل بهش نهیب زد:
- فعلا تمرکزت رو بزار رو خراب کردن رابـ*ـطه افسون و اون مرتیکه، خودم بعدا جدا به حساب هانیه و عشقش می‌رسم!
شاهین خوشحال جواب داد:
- پاتوقشون رو بلدم، همون پارکیه که نزدیک بیمارستانه! به زودی می‌رم پیششون!
غزل لبخند زد:
- خوبه.
صدرا سرش رو از تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه با ترس زمزمه کرد:
-یع... یعنی چی مواد جا به جا کنن؟
کسری آروم آروم توضیح داد:
- کیسه‌های گرمی مواد رو زیر لباسش و تو جیب‌هاش مخفی می‌کردن تا وقتی افسون رو تحویل اون آشغالا می‌دن مواد رو هم بردارن، خداروشکر که کیان سریع‌تر رسید و نذاشت اتفاق بدتری بی‌افته.
هانیه از شدت ترس صداش خش برداشته بود:
- دیگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز صدای در اومد. امیر اومد تو:
- می‌بینم که دو خواهر نشستین گپ می‌زنین. یه کلمه اسم خودم‌ رو شنیدم، اومدم بگم غیبت کار خوبی نیست!
همه‌مون خندیدیم که امیر ادامه داد:
- منم می‌تونم بیام یا جمعتون خودیه؟
روی تـ*ـخت براش جا باز کردم:
- تو از همه خودی‌تری داداش، بیا تو‌.
امیر هم اومد و روی تـ*ـخت کنارمون نشست:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم داشت می‌اومد تو دهنم. بی معطلی دویدم تو خونه. همه پشت میز نشسته بودن.
نفس نفس زنان امیر رو صدا زدم:
- امیر... بیا یه نگاه تو حیاط بنداز حس می‌کنم یکی اومده تو!
کیمیا شوکه نگاهم کرد:
- خدا مرگم بده یعنی چی یکی اومده تو؟
بریده بریده گفتم:
- سایه‌ش رو دیوار افتاده بود، امیر توروخدا بلندشو!
امیر بلند شد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناراحت سرم‌ رو پایین انداختم:
- دیشب هیچ‌کس حرفمُ باور نکرد. نمی‌دونی چجوری تا صبح سر کردم، داشتم سکته می‌کردم.
کیان اومد جلو من رو تو بـ*ـغل خودش کشید:
- ولی من باور می‌کنم عزیزم.
سرم رو گذاشتم رو قلبش تا آروم بگیرم:
- مطمئنم یه نفر اومد، با چشم خودم دیدم کیان، جلو چشمم از رو دیوار پرید تو حیاط!
کیان سرم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری با هیجان روبه همه‌مون گفت:
-امروز همه مهمون منید!
کیان خندید:
- او! چه ولخرجی‌ها! خبریه داداش؟!
کسری همه‌مون رو هدایت کرد سمت کلبه‌ها:
- بریم تو یه کلبه بشینیم تا بگم.
یه کلبه چهار نفره انتخاب کردیم و نشستیم داخل. با هیجان پرسیدم:
- مناسبت چی هست حالا؟
کسری و هانیه یه نگاهی به هم انداختن.
- با شما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Arti و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا