خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
(افسون)
نور به چشمم خورد. انگار یه نفر پرده اتاقم و کشید.
چشمام رو آروم باز کردم، مامان بالای سرم بود:
- افسون پاشو ببینم، پاشو برو سر کارت.
به سختی بلند شدم و نشستم رو تـ*ـخت. مثلا قرار بود امروز رو مرخصی بگیرم نرم بیمارستان.
مامان اومد و کنارم رو تـ*ـخت نشست:
- چشمت چرا اینقدر باد کرده؟
ورم چشمام بخاطر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم رو بردم و ضبط رو روشن کردم، صدای آهنگ (خاطره‌هامون - ایهام) تو ماشین پیچید.‌
چقدر این آهنگ خوب بود. می‌تونستم تموم کلمه به کلمش رو درک کنم.
کاملا می‌تونستم با هر جملش ساعت‌ها زار بزنم!
ولی نه، من نباید اینقدر گریه کنم، من قوی‌ام.
من خیلی کم پیش می‌اومد که گریه کنم، حالا هم همونم. همون دختر قوی قدیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو تکون دادم؛ چرا دست از سرم بر نمی‌داری آخه؟
رفتم سمت چوب لباسی و شالم رو با مقنعه عوض کردم، گوشی پزشکیم رو گردنم انداختم و رفتم تو بخش تا به جای دکتر حصاری که یه مدت رفته بود مسافرت، مریضا رو معاینه کنم.
دونه دونه مریضا رو چک می‌کردم؛ تا این‌که یهو یه صدایی از پشت سرم اومد:
- آخ آخ آخ، خانم دکتر به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
انگار داشت دنبال صداقت می‌گشت تو تک تک حرفم.
‌چشماش یه آن برق زد:
- هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دوسم داشته باشی!
ریز خندیدم:
- وا مگه چته؟ به این خوبی، به این جذابی!
کیان لبخندی زد و ادامه داد:
- هانیه می‌گفت دختر سرسختی هستی تو این‌جور مواقع، آدم عاشقی و این‌طور چیزا نیستی‌.
دوزاریم افتاد این حرفا از کجا نشأت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
خندید و نگام کرد:
- خب؛ فکر کنم الانه که لو برم! تقريبا از روز اولی که دیدمت شخصیتت برام جالب بود، نمی‌دونم چی داشتیا، ولی از طرز رفتارت خوشم اومد، آدم جالبی به نظرم اومدی، خب می‌دیدمت دیگه؛ به بهانه فرهاد و غزل هم که شده بود هر روز یجوری می‌کشوندمت کلانتری. خودت که یادته! اینطوری شد که بعد از چهار ماه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری قوطی برف شادی دستش بود و هانیه کیک رو گرفته بود، با لبخند سوال پرسیدم:
- چه خبره این‌جا؟
کیان رفت سمت بچه‌ها و کیک رو از هانیه گرفت و سمتم اومد، زل زدم به کیک تا ببینم مناسبتش چیه؛ من‌که امروز تولدم نبود!
یه مینی کیک قرمز رنگ که طرح دوتا آدم روش بود.
نگاهم افتاد به کیان تا ببینم چه خبره، کیان با لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، YeGaNeH و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگشتم و نگاش کردم. اونم برگشت و نگام کرد.
زل زد تو چشمام و سرش رو آورد جلو.
سرم رو تکیه دادم به شونه‌ش که یهو کیان خندید.
سرم رو بلند کردم و نگاش کردم تا ببینم چشه:
- به چی می‌خندی تو؟
با خنده گفت:
- افسون یادته تو عمارت کامرانی بـ*ـو*سیدمت؟
بعد دوباره خندید. مشتی به بازوش زدم.
- کوفت به چی می‌خندی؟
به زور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدای هانیه، هردومون خندیدیم.
کسری اومد نزدیک و گفت:
- یعنی فکر کردی می‌تونی حریف این کیان بشی؟ بابا این ورزشکاره! اینجوری نبینش هیشکی تو باشگاه حرفش نمی‌شه!
هانیه بطری آب رو جلوم گرفت تا نفسی تازه کنم:
- کی گفته اصلا تو عاشق بشی؟ به جای حرکات عاشقانه تو پارک می‌دویین؟!
خندیدیم، آب رو خوردم تا از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
وای از دست مامان!
- نه خب، می‌دونید...
امیر و کیمیا خندیدن و امیر سریع پرید وسط حرفم و گفت:
- نه یعنی چی الان؟ بگو دیگه نه یعنی چی؟ بابا تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Arti و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر دستش رو گرفت و آوردش تو خونه.
- مامان خوبی؟ نفس بکش، تورو خدا نفس بکش.
مامان به سختی لـ*ـب باز کرد:
- قرص، قرص قلبم، بده.
افسانه رفت سراغ کیفش و همه رو ریخت بیرون، کیمیا هم رفت تو آشپزخونه تا آب براش بیاره.
امیر همون‌طور که کمک می‌کرد مامان بشینه پرسید:
- تا الان کجا بودی مامان؟
منی که مشغول باد زدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Arti و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا