خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
بازرس کل ارتش چنین گزارش کرده بود:
وی به درجه سرجوخه «به خاطر لیاقت در جنگ» ارتقا یافته‌است. ارتقأ درجهٔ وی به خاطر رفتار سرمشق وار و کیفیت جنگیدن، آرامش روانی اش و نداشتن نگرانی نسبت به هرگونه ناراحتی، شور و حرارت و عادتی که در انجام مسئولیت‌های محوله نشان می‌دهد_جایی که درتمامی وظایفی که شامل کارگری و سعهٔ تحمل باشد همواره نفر اول است_ توصیه شده بود.

تجربیات نظامی موسولینی در اثر وی با عنوان «خاطرات جنگ» شرح داده شده‌اند که نُه ماه فعالیت و خط مقدم جنگ سنگری را نیز شامل می‌شود. در طول این زمان، وی به تب شبه‌حصبه (پاراتیفوئید) مبتلا گردید.[۴۹] ماجراجویی نظامی وی در ۱۹۱۷ به پایان رسید وقتی تصادفاً با انفجار خمپاره ای در سنگرش زخمی گشت. با حدود ۴۰ ریزه آهن در بدنش، به پشت جبهه فرستاده شد. در اوت ۱۹۱۷ از بیمارستان مرخص گردید و نقش خود به عنوان سردبیر نشریه جدیدش، مردم ایتالیا، را ادامه داد. وی آنجا مقالاتی مثبت راجع به لژیون‌های چکسلواکی در ایتالیا نوشت.

در ۲۵ دسامبر ۱۹۱۵ در ترویلیو با زنی همشهری خود به نام راکله گوئیدی ازدواج نمود، کسی که از قبل برایش دختری به نام اِدا را در فورلی در ۱۹۱۰ به دنیا آورده بود. در ۱۹۱۵ موسولینی از ایدا دالسر_خانمی متولد Sopramonte، روستایی نزدیک ترنتو[۵۰] _ نیز صاحب یک پسر شد و در ۱۱ ژانویه ۱۹۱۶ هویت پسر خود را در ثبت احوال رسماً ثبت کرد.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در زمانی که از خدمت نیروهای متفقین در جنگ اول جهانی مرخص شد، تنها ذره ای روح سوسیالیستی در وی باقی مانده بود. در واقع، وی اکنون قانع شده بود که سوسیالیسم به مثابهٔ یک دکترین عمیقاً شکست خورده‌است. در ۱۹۱۷ موسولینی با دریافت حقوق هفته ای ۱۰۰پوند (معادل با ۶۰۰۰ پوند در سال ۲۰۰۹) از سوی سازمان امنیت ام‌آی۵ انگلستان، پا به سـ*ـیاست گذاشت؛ وظیفه اش این بود که معترضان ضد جنگ را در خانه‌هایشان نگه داشته و تبلیغات جنگ سالاری به راه اندازد. این کمک‌ها از سوی سِر ساموئل هوار اعطا می‌شدند.[۵۱] مدت‌ها بعد موسولینی گفت که در ۱۹۱۹ احساس کرد که «سوسیالیسم به مثابهٔ یک دکترین دیگر مرده‌است؛ و تنها به عنوان یک کینه به زیست خود ادامه داده‌است». در ۲۳ مارس ۱۹۱۹ موسولینی فاشیو(Fascio)ی میلان را شکلی نو بخشید به‌طور ی که شامل ۲۰۰ عضو می‌شد و به آن عنوان جوخهٔ ایتالیایی جنگ (به ایتالیایی: Fasci Italiani di Combattimento) داد
پایه‌های ایدئولوژیکی فاشیسم از چندین منبع ریشه گرفته‌اند. موسولینی از آثار افلاطون، ژرژ سورل، نیچه و ایده‌های اقتصادی ویلفردو پارتو برای گسترش ایدهٔ فاشیسم الهام گرفت. وی جمهور افلاطون را ستود، کتابی که اغلب برای الهام آن را مطالعه می‌کرد. کتاب جمهور شماری از اندیشه‌ها را تشریح می‌کرد که فاشیسم نیز همان‌ها را تشویق کرد، از جمله حکمرانی توسط یک نخبه(Elite) که دولت را به مثابهٔ عالی‌ترین اقتدار (فصل الخطاب) در نطر می‌گرفت، ستیز با دموکراسی، حفظ نظام طبقاتی و ترغیب تشریک مساعی طبقاتی (به جای تضاد طبقاتی)، رد مساوات خواهی، ترغیب به نظامی گری یک ملت با ایجاد طبقهٔ جنگجویان، اصرار بر این که شهروندان امور شهروندی ای را انجام دهند که دولت بدانان دیکته نموده‌است، و بهره‌گیری از مداخلهٔ دولت در امر آموزش برای تشویق گسترش جنگجویان و حکمرانان پسینِ دولت.[۵۳] تنها تفاوت این بود که افلاطون یک آرمان‌گرا بود و تمرکز بر دست یابی به عدالت و اخلاق داشت حال آن که موسولینی و فاشیسم واقع گرا بوده و تمرکز بر دست یابی به اهداف سـ*ـیاسی داشتند.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایده ای که در پس پردهٔ سـ*ـیاست خارجی موسولینی قرار داشت، فضای حیاتی (به ایتالیایی:Spazio vitale؛ به انگلیسی:Vital space) بود؛ مفهومی در فاشیسم که معادل مفهوم آلمانی Lebensraum در اندیشهٔ نازیسم بود. مفهوم فضای حیاتی اولین بار در ۱۹۱۹ اعلام شد زمانی که تمامی دریای مدیترانه چنان بازتعریف شده بود تا به مثابهٔ یک منطقهٔ یکپارچه شده‌ای که در گذشته‌های باستانی به امپراتوری روم تعلق داشت، دیده شود؛[۵۵][۵۶] مدیترانه همچنین به عنوان فضای نفوذ انحصاری ایتالیا تعریف شده بود. حق استعمار همسایگان اِسلُوان ایتالیا و مدیترانه_که مسکن اقوامی بود که اتهام کمتر توسعه یافتگی (بربریت) بدانان زده می‌شد_ نیز با این استدلال که ایتالیا از کثرت جمعیت (و کمبود فضای حیاتی متناسب با آن) رنج می‌بَرد، توجیه شده بود.[۵۷]

وی ایدهٔ تضادی طبیعی بین ملل توانگر سالار مانند بریتانیا و ملل پرولتر مانند ایتالیا که اولین بار توسط انریکو کورادینی قبل از ۱۹۱۴ مطرح شده بود، را به عاریت گرفته و ادعا کرد مسئلهٔ اصولی ایتالیا این بود که ملل پول سالار مانند بریتانیا دائماً سد راه ایتالیا در دستیابی به فضای حیاتی ای که به وی اجازه رشد اقتصادی را می‌دهد، می‌شدند. موسولینی ظرفیت یک ملت برای رشد اقتصادی را به بزرگی و اندازهٔ قلمرو ربط می‌داد، همچنین از دیدگاه وی مسئلهٔ فقر در ایتالیا تنها با کسب فضای حیاتی لازم حل می‌شد.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر چند نژادگرایی زیستی (بیولوژیکی) در اندیشهٔ فاشیسم کمتر از ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) اهمیت داشت، اما برای فاشیسم هم درست در بدو آغاز، مفهوم فضای حیاتی(Spazio vitale) دارای بار قویِ نژادگراییِ ناپیدایی بود. موسولینی ادعا نمود که «حقوق طبیعی» ای برای مردمان قویتر وجود دارد تا مردمان «پست‌تر» مانند اسلاوهای بربرگونهٔ یوگسلاوی را به بندگی و تحت تسلط خود بکشانند. در یک سخنرانی در سپتامبر ۱۹۲۰ چنین گفت:
وقتی با نژادی همچون اسلاو _مادون و بربر_ روبرو می‌شویم نباید سـ*ـیاست هویج بلکه سـ*ـیاست چماق را دنبال کنیم… ما نبایستی نگران قربانیان جدیدی باشیم… مرز ایتالیا باید از میان گذرگاه برنر، مونته نِوُسو و آلپ دیناری بگذرد… من به شما خواهم گفت که می‌توانیم به راحتی ۵۰۰٬۰۰۰ اسلاو بربری را برای ۵۰٬۰۰۰ ایتالیایی قربانی کنیم…
_بنیتو موسولینی، سخنرانی در پولا، ۲۰ سپتامبر ۱۹۲۰[۵۹][۶۰]
زمانی که ایتالیا مناطقی که سابقاً در حاکمیت اتریش-مجارستان بودند را از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ اشغال نمود، پانصد جامعه اسلاوی (برای مثال جامعه ژیمناست‌های سوکول) و نیز تعدادی کمی کمتر کتابخانه ممنوع شدند، به خصوص پس از قانون در باب انجمن ها(۱۹۲۵)، قانون در باب تظاهرات عمومی(۱۹۲۶) و قانون در باب نظم عمومی(۱۹۲۶)_شامل پلمپ لیسیوم‌های کلاسیک در پاتسین، پلمپ دبیرستان در وولوسکا(۱۹۱۸) و پلمپ ۵۰۰ مدرسه ابتدایی اسلوونیایی و کروات.[۶۱] هزار معلم «اسلاو» نیز به اجبار به ساردینیا و ایتالیای جنوبی کوچانده شدند.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ادامه همین راه، موسولینی استدلال نمود که ایتالیا محق است سیاستی امپریالیستی در آفریقا را دنبال کند زیرا وی تمامی سیاهان را به مثابه "مادون" سفیدها می‌دید. وی ادعا کرد که جهان به سلسله مراتبی از نژادها منقسم شده‌است (هر چند این اندیشه‌ها بیشتر بر پایه زمینه‌های فرهنگی توجیه می‌شدند تا بر پایه زمینه‌های زیستی) و این که تاریخ چیزی بیش از یک کشمکش داروینیستی بین نژادهای گوناگون بر سر قدرت و قلمرو نیست.[۶۲] موسولینی نرخ رشد بالا در آفریقا و آسیا را تهدیدی برای نژاد سفید می‌دید و اغلب این پرسش فصیح را ادا می‌کرد که "آیا سیاهان و زردها پشت در هستند؟" و سپس خود پاسخ می‌داد"بله هستند!". موسولینی باور داشت که ایالات متحده سرنوشتی شوم دارد چرا که سیاهان آمریکایی نرخ زاد و ولد بیشتری نسبت به سفیدها داشتند، چیزی که سبب می‌شد سیاهان به طرز اجتناب ناپذیری بر آمریکا مسلط شده و آن را تا حد خود تنزل دهند.[۶۳] این حقیقتِ بس روشن که ایتالیا از کثرت جمعیت رنج می‌بُرد به عنوان اثباتی برای نیروی فرهنگی و روحی ایتالیایی‌ها دیده می‌شد؛ ایتالیایی‌هایی که همچنین محق بودند سرزمین‌هایی که موسولینی بر مبنای علل تاریخی متعلق به ایتالیا می‌دانست را به استعمار خود درآورند؛ یعنی سرزمین‌هایی که میراث امپراتوری روم بودند. در اندیشهٔ موسولینی، جمعیت‌شناسی یک تقدیر (سرنوشت) بود: ملت‌هایی که دارای جمعیت رو به فزونی بودند همان مللِ مقدر به استیلا، اما ملت‌هایی که دارای جمعیت رو به قلت بودند، قدرت‌هایی رو به افول و مستحق مرگ بودند. از این رو، اهمیت ناتالیسم برای موسولینی روشن می‌شود، چرا که تنها با افزایش نرخ زایش، ایتالیا می‌توانست مطمئن شود که آینده اش به عنوان یک قدرت بزرگ که فضای حیاتی اش را به‌دست خواهد آورد، تضمین شده‌است. بر مبنای محاسبات وی، جمعیت ایتالیا می‌بایست به ۶۰ میلیون نفر افزایش یابد تا ایتالیا قادر به جنگی در مقیاس عظیم گردد_برای همین درخواست مصرانه وی از زنان ایتالیایی این بود که بچه‌های بیشتری داشته باشند تا به رقم مذکور دست یابند.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
موسولینی و فاشیست‌ها می‌خواستند که همزمان «انقلابی» و «محافظه کار» باقی بمانند؛[۶۴][۶۵] از آنجا که این ایده بسی متفاوت از حال و هوای سـ*ـیاست آن زمان بود گاهی از آن با عنوان «راه سوم» یاد می‌شود.[۶۶] فاشیست‌ها به‌دست یکی از معتمدین موسولینی به نام دینو گراندی جوخه‌های مسلحی از کهنه سربازان را شکل دادند که پیراهن سیاهان (به ایتالیائی:Squadristi) نامیده شدند؛ با این هدف که نظم را با مشتی آهنین به خیابان‌های ایتالیا بازگردانند. لباس سیاهان با کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و آنارشیست‌ها در شلوغی جمعیت و هنگامهٔ تظاهرات درافتادند؛ البته تمامی گروه‌های نامبرده نیز خود به جان یکدیگر می‌افتادند. حکومت ایتالیا اما کمتر در کار پیراهن سیاهان خلل ایجاد می‌کرد، تا حدودی بدین دلیل که تهدید احتمالی و هراس همگانی از یک انقلاب کمونیستی کشور را فرا گرفته بود. فاشیست‌ها به سرعت رشد نمودند؛ طرف دو سال آنان خود را در کنگره ای در روم به عنوان حزب ملی فاشیست شکل دادند. در ۱۹۲۱ موسولینی برای اولین بار به مجلس راه یافت. از ۱۹۱۱ تا ۱۹۳۸ موسولینی روابط نامشروعی با مؤلف و آکادمیک یهودی به نام مارگریتا سارفاتی داشت؛ کسی که «مادر یهودی فاشیسم» لقب گرفت.
در شب بین ۲۷ و ۲۸ اکتبر ۱۹۲۲، حدود ۳۰٬۰۰۰ فاشیست پیراهن سیاه در رُم تجمع کردند تا خواستار استعفای نخست‌وزیر لیبرال لوئیجی فاکتا و برگماشتن فاشیست‌ها به حکومت شوند. در صبح ۲۸ اکتبر، پادشاه، کسی که به گفتهٔ آلبرتینه استاتوته صاحب قدرت مافوق نظامی بود، درخواست حکومت برای اعلان حکومت نظامی را رد نمود و فاکتا نیز مستعفی گردید. پادشاه به موسولینی (که در طول مذاکرات در قرارگاه خود در میلان مانده بود) درخواست کرد حکومت جدید تشکیل دهد. این تصمیم بحث‌برانگیز پادشاه از سوی برخی تاریخ نگاران به مثابهٔ تلفیقی از وهم و ترس دانسته شده‌است؛ موسولینی شیفتهٔ پشتیبانی وسیع از ارتش و نیز نخبگان صاحب صنعت و ملاکین بود، در همان حال پادشاه و حکومت محافظه کارش نگران جنگ داخلی محتمل بوده و نهایتاً پنداشتند که می‌توانند از موسولینی در جهت بازگرداندن نظم و قانون به کشور استفاده کنند؛ اما نتوانستند خطر یک انقلاب توتالیتری را پیش‌بینی کنند.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در قامت نخست‌وزیر، نخستین سال‌های حکومت موسولینی با یک ائتلاف راست‌گرای متشکل از فاشیست‌ها، ناسیونالیست‌ها، لیبرال‌ها و دو کشیش از حزب مردم ایتالیا شناخته می‌شد. در ابتدای حکومت موسولینی، فاشیست‌ها تنها اقلیتی از کابینه وی را تشکیل می‌دادند. هدف داخلی موسولینی در نهایت تأسیس یک حکومت توتالیتر که خودش در رأس آن به عنوان پیشوای معظم (دوچه) قرار داشته باشد، بود؛ پیامی که البته توسط روزنامهٔ فاشیست مردم (به ایتالیایی: Il Popolo) نیز مطرح شده بود، روزنامه ای که حالا به دست برادرش آرنالدو اداره می‌شد. با این هدف، موسولینی برای مدت یک سال، قدرتی دیکتاتوری برای خود کسب کرد که البته بر طبق قانون اساسیِ آن زمان اقدامی قانونی بود. وی با ادغام جوخه جنگ (به ایتالیایی: Fasci di Combatimento که پیشتر ذکر آن رفته بود) در نیروهای مسلح با تأسیس «میلیشیای داوطلب برای امنیت کشور»∗ در ژانویه ۱۹۲۳ و همانی سازی فزایندهٔ حزب با دولت، مشتاق بازپس‌گیری اقتدار عالیهٔ حکومت بود. در اقتصاد سـ*ـیاسی و اقتصاد اجتماعی نیز وی قوانینی را از تصویب گذراند که به سود طبقات صنعتدار و ملاکین بود (واگذاری به بخش خصوصی، آزادسازی اجاره و انحلال اتحادیه‌ها)[۱۸]

در ۱۹۲۳ موسولینی نیروهای ایتالیایی را در طول بحران کورفو به جزیرهٔ کورفو ارسال داشت. در پایان، جامعه ملل ضعف خود را ثابت کرده و یونان وادار به پذیرش خواسته‌های ایتالیا گردید.

لایحهٔ آچِربو

در ژوئن ۱۹۲۳ حکومت لایحه آچربو را به تصویب رساند∗ که نظام انتخاباتی ایتالیا را به حالت حوزه انتخابیه ملی ساده تغییر داد. این لایحه همچنین دو سوم اکثریت کرسی‌های پارلمان را به حزب یا احزابی که حداقل ۲۵ درصد آراء را کسب کنند، اختصاص می‌داد. این مصوبه در انتخابات ۶ آوریل ۱۹۲۴(آخرین انتخابات آزاد و رقابتی تا سال ۱۹۴۶) اجرا شد. ائتلاف «اتحاد ملی» شامل فاشیست‌ها، بیشتر لیبرال‌های کهنه‌کار و سایرین، ۶۴ درصد آراء را به خود اختصاص دادند.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترور نماینده سوسیالیست به نام جیاکومو ماتِئوتی که به‌دلیل وجود اقداماتی نامعمول خواستار ابطال انتخابات شده بود،[۶۹] سبب بحرانی موقت در حکومت موسولینی برانگیخت. موسولینی دستور مخفیانه قتل وی را داد، اما شاهدان اتومبیلی که حامل جسد ماتئوتی بود را دیدند که در نزدیکی محل اقامت ماتئوتی پارک کرده بود. آمریگو دومینی مظنون به مرگ وی شناخته شد.

موسولینی بعدها اقرار نمود که معدودی مردِ محکم و با اراده می‌توانستند عقاید عمومی را (به ضرر حکومت وی) تغییر داده و کودتایی به راه اندازند که فاشیسم را نابود کند. دومینی به دو سال زندان محکوم گردید. با آزادی دومینی از زندان، وی عیاناً اتهام زد که موسولینی مسئول قتل ماتئوتی است، برای همین وی چند صباحی بیشتر در زندان ماند.

احزاب مخالف واکنش ضعیفی نشان دادند یا اینکه در مجموع منفعل بودند. شماری از سوسیالیست‌ها، لیبرال‌ها، و میانه‌روها به این امید که پادشاه ویکتور امنوئل سوم را به عزل موسولینی وادار سازند، پارلمان را ضمن واقعه ای که «جدایی آونتین»∗ شهرت یافت، تحریم نمودند.

در ۳۱ دسامبر ۱۹۲۴ کنسول‌های اسکوآدریستی (پیراهن سیاهان) با موسولینی دیدار کرده و به وی اولتیماتومی دادند: مخالفت‌ها را سرکوب نماید یا این که آنان خود شخصاً دست به کار می‌شوند. موسولینی از ترس شورشی که شبه نظامیانِ خودش به راه اندازندْ تصمیم گرفت تمامی مظاهر دموکراسی را از کشورش محو کند.[۷۰] در ۳ ژانویه ۱۹۲۵ موسولینی سخنرانی ای تهدید آمیز ایراد نمود که در آن مسئولیت خشونت‌های پیراهن سیاهان را برعهده گرفت (هر چند به قتل ماتئوتی اشاره ای ننمود).[۷۱] به هر حال وی پیراهن سیاهان را تا ۱۹۲۷ منحل نکرد


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دهه ۱۹۳۰، عقاید جمعیت شناسانه موسولینی وی را بدین نتیجه رساندند که بریتانیا و فرانسه بالاخره به انتهای دوران اقتدارشان رسیده‌اند و این آلمان و ایتالیا هستند که مقدر به حکومت بر اروپا می‌باشند؛ آن هم تنها به خاطر برتری جمعیتی شان. موسولینی این عقیده خود را ابراز داشت که نزول نرخ رشد جمعیتی فرانسه واقعه ای «مطلقاً مخوف» است و اینکه امپراتوری بریتانیا محکوم به مرگ است زیرا یک_چهارم جمعیت آن بالای ۵۰ سال سن دارند. برای همین باور داشت که اتحاد با آلمان مرجح تر است تا اتحاد با بریتانیا و فرانسه زیرا اتحاد با [ملتی] قوی بهتر از اتحاد با [ملتی] ضعیف است.[۹۹] موسولینی روابط بین‌الملل را به مثابهٔ یک ستیزش سوسیال داروینیستی میان ملت‌های «قوی و مَرد وار» با نرخ بالای زاد و ولد که سرنوشت محتومشان مغلوب نمودن ملت‌های «ضعیف و زن وار» با نرخ پایین زاد و ولد است، می‌دید. موسولینی عقیده داشت که فرانسه ملتی «ضعیف و مسن» می‌باشد زیرا نرخ مرگ هفتگی با رقم ۲٬۰۰۰ بر نرخ تولد پیشی گرفته‌است و برای همین وی علاقه ای به فرانسه به عنوان یک متحد نداشت.
نهایتِ عقیده دوچه این بود که تقدیر ایتالیا بر این است که به خاطر نرخ بالای تولد خود بر حوضه مدیترانه تسلط یابد؛ اما وی بیشترِ دشواری‌های طراحی و تدارکاتی که جنگ با قدرت‌های غربی می‌طلبید را نادیده گرفته بود.[۱۰۱] دو علت موسولینی را از اتحاد کامل با آلمان بازداشتند؛ اول اینکه وی از ضعف اقتصادی و نظامی کشور خود آگاه بود، یعنی وی زمان بیشتری برای تجدید سلاح نیاز داشت، و علت دیگر تمایل وی به سود بردن از «توافقات عید پاک» (منعقده در آوریل ۱۹۳۸ که هدف بریتانیا از انعقاد آن، جلوگیری از اتحاد ایتالیا با آلمان بود) به عنوان راهی برای ایجاد شکاف در اتحاد بریتانیا و فرانسه بود. یک اتحاد نظامی با آلمان برخلاف اتحاد سـ*ـیاسیِ سستِ پیمان ضد کمینترن (که فاقد جنبه‌های نظامی بود) سبب می‌شد هرگونه شانس بهره‌گیری بریتانیا از «توافقات عید پاک» از بین برود.[۱۰۲] برای موسولینی «توافقات عید پاک» وسیله ای برای بهبود روابط انگلیس_ایتالیا بودند تا فرانسه منزوی نگه داشته شود و انگلستان در صورت جنگ فرانسه_ایتالیا بی‌طرف بماند (موسولینی طرح‌هایی امپریالیستی در تونس_متعلق به فرانسه_ داشت و نیز از قدری حمایت در آنجا برخوردار بود) در مقابل، هدف بریتانیا از «توافقات عید پاک» دور نگه داشتن ایتالیا از آلمان بود.


بنیتو موسولینی

 

mel6i

مدیر آزمایشی تالار تاریخ
مدیر آزمایشی
  
عضویت
17/4/23
ارسال ها
293
امتیاز واکنش
297
امتیاز
153
زمان حضور
6 روز 15 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنت گالئاتسو چیانو داماد و وزیر خارجه موسولینی، اهداف سـ*ـیاست خارجی دیکتاتورش در مورد فرانسه را در دفترچه خاطراتش به تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۳۸ چنین خلاصه کرده‌است: جیبوتی باید تحت اداره مشترک ایتالیا و فرانسه قرار گیرد؛ تونس نیز با رژیمی کم و بیش مشابه؛ جزیره کرس که ایتالیایی بوده و هیچگاه فرانسویزه نشده بود باید تحت کنترل مستقیم ما قرار گیرد، رود ور نیز مرز ایتالیا و فرانسه باشد".[۱۰۳] رهبر ایتالیا ادعا کرد که علاقه ای به ساوی که از لحاظ تاریخی و جغرافیایی ایتالیایی نبوده‌است، ندارد. در ۳۰ نوامبر ۱۹۳۸، موسولینی سفیر فرانسه آندره فرانسوآ پونسه را دعوت کرد تا در مراسم گشایش خانه نمایندگان ایتالیا حاضر شود، جایی که نمایندگانِ متجمع پس از اشاره موسولینی با فریادهای بلند "ایتالیا باید تونس، نیس، کرس، ساوی را به خود منضم سازد!" به فرانسه اعتراض نمودند و سپس با حمل پلاکاردهایی که از فرانسه می‌خواست تونس، ساوی و کرس را به ایتالیا واگذارد، در خیابان‌ها راه‌پیمایی نمودند. نخست‌وزیر فرانسه دالادیه فوراً تقاضاهای ایتالیایی‌ها برای واگذاری قلمرو را رد نمود و اکثر زمستان ۳۹_۱۹۳۸ فرانسه و ایتالیا در شرف جنگ بودند.
در ژانویه ۱۹۳۹ نخست‌وزیر بریتانیا نویل چمبرلین از رم دیدن کرد، در طول ملاقات موسولینی با وی، دیکتاتور فاشیست پی برد که هرچند بریتانیا بسیار مشتاق روابط بهتری با ایتالیا است و حاضر است امتیازاتی بدین جهت به ایتالیا واگذار نماید، تمامی پیوندهای خود با فرانسه را صرفاً به خاطر روابط بهبود یافتهٔ ایتالیا_انگلیس قطع نمی‌کند.[۱۰۵] برای همین بود که موسولینی بیش از پیش فریفتهٔ پیشنهاد اتحاد نظامی آلمان گردید، اتحادی که اولین مرحله اش در مه ۱۹۳۸ به‌وجود آمده بود. در فوریه ۱۹۳۹ موسولینی پیش از شروع جلسه شورایعالی فاشیسم ایراد سخنرانی نمود و ابراز داشت که به عقیده اش قدرت یک کشور «به تناسب جایگاه دریایی اش است» و اینکه ایتالیا «به مثابه یک اسیر در مدیترانه است و هرچه بیشتر قدرتمند و پرجمعیت می‌گردد، بیشتر از اسارتش رنج می‌برد. محدودیت‌هایی که این اسارت را به وجود آورده‌اند شامل کرس، تونس، مالت، قبرس بوده و زندانبانان این اسیر نیز جبل طارق و سوئز می‌باشند».


بنیتو موسولینی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا