- عضویت
- 20/4/22
- ارسال ها
- 284
- امتیاز واکنش
- 3,046
- امتیاز
- 228
- سن
- 18
- محل سکونت
- اردبیل
- زمان حضور
- 27 روز 10 ساعت 11 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهم را از پسرک برداشتم و با پارچه زخمش را تمیز کردم و با بانداژ محکم بستمش تا خونش به هدر نرود. پسرک با نفسنفسی که جراحتش به جانش انداخته بود، پاسخ داد:
-نخیر. من کاری نکردم که بخوام گیر بیفتم.
جهانگیر درحالیکه بر روی پنجهاش مینشست گفت:
-یه نگا به شکل و شمایل ما بکنی، میبینی خر خودتی. ما به خاطر خواهرت کمکت کردیم. تخسبازی رو...
-نخیر. من کاری نکردم که بخوام گیر بیفتم.
جهانگیر درحالیکه بر روی پنجهاش مینشست گفت:
-یه نگا به شکل و شمایل ما بکنی، میبینی خر خودتی. ما به خاطر خواهرت کمکت کردیم. تخسبازی رو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان یاسکا | MēLįKąღ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: