
- عضویت
- 16/6/23
- ارسال ها
- 53
- امتیاز واکنش
- 550
- امتیاز
- 178
- سن
- 22
- زمان حضور
- 9 روز 1 ساعت 0 دقیقه

نویسنده این موضوع
از در کلبه خارج شدم و چشمام رو بستم و روی خونه تمرکز کردم؛ چشمام رو باز کردم و دیدم علیرضا، امیرحسین و امیر بالای سرم جمع شدن و با ترس بهم زل زدن!
- چی شده؟
امیرحسین با تعجب گفت:
- کجا غیبت زده بود؟ اصلاً چطوری رفتی؟ علی که میگه اصلاً از اتاقت بیرون نیومدی!
علیرضا گفت:
- الانم که یهو ظاهر شدی! نزدیک بود...
- چی شده؟
امیرحسین با تعجب گفت:
- کجا غیبت زده بود؟ اصلاً چطوری رفتی؟ علی که میگه اصلاً از اتاقت بیرون نیومدی!
علیرضا گفت:
- الانم که یهو ظاهر شدی! نزدیک بود...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خانه متروکه | Alireza Hajipour کاربر انجمن رمان ۹۸

رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

آخرین ویرایش توسط مدیر: