خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
امروز سالگرد برادرم بود. چه ناامیدانه یک سال بی او سپری شد و من هنوز مشغول نفس کشیدنم!؛ چقدر پشیمانم که به حرف آیه و بقیه گوش داده و اجازه دادم پاره‌ی تنم را فرسنگ ها دور از من به خاک بسپارند.
مراسمش به بهترین نحو برگزار شد و فردا به تهران باز خواهم گشت؛ ولی هنوز فرصت نکرده‌ام با آیه راجع به این موضوع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، MARIA₊✧ و 12 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
هرچه منتظر ماندم کسی بیرون نیامد، عصبی به خانه برگشتم و بدون اینکه کفش‌هایم را از پا بکنم همان دم در صدا بلند کردم.
_ پس چرا نمیای؟
همه همان جای قبل ایستاده بودند و او راضی نمی‌شد حاضر شود!. حرصی غریدم:
_ بچه بازی رو بزار کنار، فردا باید برگردم تهران.
او هم اخم‌هایش را در هم کشید و جواب داد:
_ من حالم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، MARIA₊✧ و 13 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
《 اگر قسمت می‌تواند، آدمی را که هیچ‌وقت فکر از دست دادنش را نمی‌کردی از زندگی‌ات حذف کند؛ پس می‌تواند جایش را باکسی که داشتنش را در خواب هم نمی‌دیدی، پرکند!

《 آیه 》
زیر خنکای کولر دراز کشیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، MARIA₊✧ و 12 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو زانو و معذب کنارش نشسته‌ام. چادر گلدار را جلوی صورتم پیش می‌کشم تا دانه‌های اشکم بیش از این به دلِ غمدارِ مادر و خواهرهایم زخم نزند.
هم زمان از درون گر می‌گیرم و می‌لرزم. چند روز بی اشتهایی و نخوردن غذا، کار دستم داده و پدر معده‌ام را در آورده، و من به این فکر می‌کنم، کاش میشد از گرسنگی بمیرم!
حاج آقا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادر که هنوز از دعوای آن شب دلگیر بود، زود شب بخیر گفت و دست آمنه را هم گرفت و رفتند. شاید اگر آن دعوا سر نمی‌گرفت، امشب مادر خودش از همه خوشحال تر بود!
آسیه هم خیلی زود همراه شوهره خسته‌اش که باید از نیمه شب دوباره سر کار برمی‌گشت، عزم رفتن نموده و بعد از اینکه خاطر مرا از بابت بچه‌ها جمع ساخت، رفتند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای خش‌دارش مرا از جا می‌جهاند.
_ می‌خوای آبغوره بگیری برو یه جا دیگه، من سرم درد میکنه
بینی‌ام را بالا می‌کشم و سعی می‌کنم مانع ریزش اشک‌هایم گردم. با صدایی مرتعش تر از قبل، پاسخ می‌دهم:
_ دست خودم نیست... سر منم درد میکنه
سرجایش نشست و به من خیره شد. دستی پشت گردنش کشید، طاقت نیاورد و حرکت کرد. با چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
《 من از بداخلاق بودنم تنها نشده‌ام
از بس تنها بوده‌ام، بداخلاق شدم...!》

《 امیرحسین 》
نگاه ترسیده‌اش میخ چشمانم بود و با شنیدن حرفم روح از تنش پر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 12 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
حرکت کرده و سر جایم نشستم. دستی میان موهایم کشیده و سعی کردم تمرکزم را از درد بگیرم.
هر دو بی‌هدف نشسته بودیم که صدای اذان از مسجد محله بلند شد و یاد پدر را برایم زنده کرد. عاشق صدای اذان بود و بزرگ‌ترین حسرتش موذن نشدن!، و اینکه چقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
《 امید زِ هرکس که بریدیم، بریدیم...》

《 آیه》
خیلی از به خواب رفتنش می‌گذشت و پای من هم به خواب رفته بود. روز دمیده و دقایقی می‌شد که صدای قدم‌های مریم بانو به گوش می‌رسید.
احساس عجیبی داشتم. شب پر مشقتی را گذرانده بودم و این ماساژ هم، حکم تیر آخر را داشت!.
با این‌که محرمش شده بودم، اما بیش از گذشته، از او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر

لاله ی واژگون

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/2/23
ارسال ها
79
امتیاز واکنش
717
امتیاز
128
زمان حضور
7 روز 14 ساعت 29 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای اذان گوشی هوشیار می‌شوم. روز زده و حتماً نمازم قضا شده است!
گوشی را که از روی پاتختی بلند می‌کنم مخم سوت می‌کشد، ساعت دوازده و اذان، اذان ظهر است!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان به وقت پریشانی | لاله ی واژگون کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، *NiLOOFaR*، Arti و 11 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا