خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
«سوم شخص»
بی‌توجه به اخم‌های درهم و چهره‌ی تخس برادرش، با ذوق‌ و شوق مشغول تعریف کردن اتفاقات امروز بود، اتفاقاتی که شاید به ظاهر برای پدر‌ و پسر بی‌اهمیت بود، اما دل هردو با شنیدن بارداری آذین، دچار خوشحالی شده بود که تا به امروز هیچ خبری این خرسندی را برای قلب‌ و روحشان به ارمغان نیاورده بود.
- وایی اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
با شنیدن این حرف از جانب پدرش سر بلند کرده و نتوانست تحمل کند، دیگر کافی بود. باید می‌فهمید؛ دلیل این‌همه بی‌تفاوتی که پدرش به آذین داشت، چه بود؟
باید می‌فهمید که چرا بعد از ازدواج آذین، در این مدت پدرش سراغی از او نگرفته؟ حتی دریغ از یک مکالمه‌ی کوتاه.
- بسه بابا... خواهش می‌کنم بسه... نمی‌بینی وضعمون رو؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
با اخم‌های درهم همیشگی‌اش مشغول نوشیدن قهوه‌اش بود. دلیل این اخم نمی‌توانست چیزی جز اتفاقات گذشته باشد.
گذشته‌ای که خودش بر همگان تیره‌ و تار کرد و حالا گویی طلبکار هم بود و از همه‌چیز و همه‌کس شاکی نیز بود.
ذهنش به سمت سی‌ سال قبل کشیده شد. به زمانی که دختری بی‌گنـ*ـاه را طعمه‌ی کینه‌ و نفرتش قرار داد. زمانی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
در مقابل چهره‌ی برزخی آویری ایستاد که صورتش همچون، گداخته‌های آتش‌فشان سرخ بوده و فریادش مدام در حال فوران بود.
نگاه خون‌سردی به او انداخت، خواست حرفی بزند که صدای دورگه از خشم او مانعش شد:
- این‌همه سال بهم دروغ گفتی؟ بازیم دادی؛ نه؟
ثانیه‌ای نگاهش رنگ تعجب گرفت. از چه حرف می‌زد؟ نکند چیزی از حقایق فهمیده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
بزاق دهانش را پایین فرستاده و قدمی به جلو گذاشت، باید او را آرام می‌کرد. باید با او حرف می‌زد و از همه مهم‌تر، خود را تبرئه. دستان مشت شده‌ی آویر را که گرفت، نگاهش تا مردمک‌های خیس گیسو بالا آمد. با خود فکر کرد که این زن چقدر می‌تواند بازیگر ماهری باشد. بدون شک لایق اسکار بهترین بازیگر بود، آن هم بازیگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
- باشه آروم باش، بیا بشین این‌جا.
به مبل‌های خاکستری گوشه‌ی سالن اشاره کرد و آویر با مکث و با همان دستان مشت‌ شده رفت و روی مبل دونفره‌ای نشست.
نفس حبس شده‌اش را آهسته به بیرون دمید و کنار آویر نشست. با تردیدی که از دیدن نگاه سرخ آویر، در دلش ریشه زده بود، دست روی پاهای او گذاشت و خواست حرفی بزند که آویر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
- بگو! خواهش می‌کنم بگو، دیوونه نکن من‌ رو.
با دیدن حال آویر، لحظه‌ای دلش لرزید. از چه زمانی آن‌قدر کینه در دلش پرورانده بود که حتی با دیدن نگاه غمگین نوه‌اش که گویی دنیایش ویران شده، هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌داد و فقط کار خود را در پیش می‌گرفت؟ از چه زمانی آن‌قدر بی‌رحم شد که حتی خودش هم از درکش عاجز ماند؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
گیسو از جواب دادن طفره می‌رفت و مدام حرفی تکراری می‌زد، باز هم حرف‌های مرد در گوشش طنین انداخت.
او گفته بود مادربزرگت بی‌جوابت می‌گذارد. برای فهمیدن همه‌ی این حقایق سراغ فرزین برو، اما چرا فرزین؟
برایش سوال بود که آن فرزینی که آن بلاها را سر مادرش آورده بود، می‌توانست خواهرش را از او بگیرد؟
اصلاً فرزین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

زینب عشقه

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/5/23
ارسال ها
144
امتیاز واکنش
1,009
امتیاز
168
سن
16
زمان حضور
5 روز 18 ساعت 35 دقیقه
دستی روی سنگ‌ قبر مشکی کشید و نفس لرزانش را به بیرون دمید.
اشک از چشمانش سرازیر شد. این‌جا تنها جایی بود که می‌توانست ساعت‌ها بنشیند و آزادانه گریه کند. برای مادری که حتی به سختی چهره‌اش را به یاد داشت و اگر عکس‌هایش را نمی‌دید، به کلی فراموشش می‌کرد و این ترس همیشگی‌اش بود که نکند روزی عطر و بو و چهره‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر

حدیث امن زاده

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
16/5/23
ارسال ها
498
امتیاز واکنش
2,491
امتیاز
183
سن
16
زمان حضور
11 روز 17 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
تک‌تک حرف‌هایش را با درد به زبان آورده بود و خبر نداشت کسی که دلیل اصلی انتقامش بود، پشت سرش ایستاده و با مردمک‌های سرخ و نم‌دار، نگاهش می‌کند. دشمنش، دشمنی که حال با بغض او، بغض کرده و هم‌پای او عزاداری می‌کرد.
دشمنی که از دوست هم برایش نزدیک‌تر بود و او، آگاه نبود از این نزدیکی. از این‌که با آن فرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان کین | حدیث امن زاده و زینب عشقه کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، M O B I N A، SelmA و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا